1

455 35 0
                                    

هیونجین~

وارد بار شدمو مثل همیشه اول از همه کل محیطو با چشام اسکن کردم
یجورایی عادتم بود و فلیکس هم همیشه میگفت باعث میشه خفن بنظر برسم
اگه بخوام صادق باشم خوشم اومد از تعریفش~
زیاد پیش نمیومد تنهایی بیام بار اما امروزم بطرز مسخره ای افتضاح بودو حوصله ی هیچکسو نداشتم
رفتم سمت میز بار و خودمو رو یکی از صندلیا انداختم و بدون اینکه به بارتندر نگاهی بندازم سفارش دادم
-یه شات ویسکی. پشت هم پرش کن
طولی نکشید که یه شات پر از ویسکی سر خورد جلوی دستم
بدون تردید کلشو سر کشیدم
صورتم از طعم تلخش توهم رفت اما به طرز عجیبی این تلخی ای که گلومو میسوزوند بهم ارامش میداد
شاتو روی میز گذاشتم و بارتندر برام دوباره پرش کرد
چنتا شات دیگه ام خوردم تا وقتی که صداهای اطرافم محو شدن و ارامشی که میخواستمو پیدا کردم
همزمان با خوردن شات بعدی داشتم از سکوت توی سرم لذت میبردم که صدای بارتندر راهشو توی گوشام باز کرد
+مشکل چیه؟ با دوست دخترت دعوات شده؟
بیرون اومدنم از خلسه با اون صدا باعث شد بخوام سرمو بلند کنمو به صاحبش نگاه بندازم
خودش حتی از صداشم جذاب تر بود
اولین باری بود که یکی بجز فلیکس مزاحم خلوتم شده و من سرش داد نزدم
یعنی نمیتونستم
جذبه ی صدا و ظاهرش طوری بود که دلم میخواست طور دیگه ای ساکتش کنم...
انگار تایم طولانی ای بهش خیره بودم که پوزخند زد بهم و شات بعدیمو پر کرد
+شایدم اشتباه میکردم..؟
نمیتونستم چیزی بگم فقط شاتو برداشتمو همونطور که سعی میکردم نگاهش نکنم سرش کشیدم
مغزم دستوری برای ادای کلمات نمیداد و این باعث بزرگتر شدن پوزخندش میشد
میتونستم حسش کنم
+فکر کنم زیادی خوردی نه؟
شاتمو سر کشیدمو بازم‌چیزی نگفتم
میتونستم گرمای گونه هامو حس‌کنم
واقعا زیادی خورده بودم؟
+لپات سرخ شده
انگشتاشو روی چونم حس کردم همونطور که صورتمو سمت خودش کشید تا چشم تو چشم‌هم بشیم
چشمام الان حتی خمارتر شده بودن وقتی به صورت جذابش نگاه میکردم
خندید
چال گونه هاش که پیدا شد انگار ی ادم دیگه شده
یجور دیگه جذاب شده بود
یجوری که دلم میخواست به عنوان مزه کنار ویسکیم بخورمش...
بنظر شیرین میومد
یعنی‌میتونست تلخی گلومو کم کنه؟
توی افکارم غرق بودم که نوازش شستشو روی لبم حس کردم و بعد هم نگاهشو
+یعنی باید ببرمت خونت؟
زیرلب غر زدم
-نه...~
دلم نمیخواست برم خونه
اونجا هیچ چیز شیرینی نبود که مزه کنم
+نه؟ ولی اینجارو باید ببندم
دوباره خندید و باعث شد ناخوداگاه لبمو بلیسم
نگاهش رو لبم سر خورد و میتونستم داغ شدنشو حس کنم
سرمو کج کردمو به دستش بیشتر تکیه دادم
انگار که خوشش اومده بود، گونمو نوازش کرد
+خیلی کیوتی. وقتی مست نبودی اینطور بنظر نمیومدی
اروم خندیدو سرشو بهم نزدیکتر کرد
میتونستم ضربان قلبمو حس کنم که با نزدیک شدنش سریعتر میشد
با فاصله کم وایستاد و زمزمه کرد
+پس میبرمت یجای دیگه
محو صدای بمش بودم که یهو عقب کشیدو با عجله مشغول جمع و جور کردن کانتر شد
با گیجی تماشاش کردم تا وقتی کارش تموم شد و اومد سمت من. از کمرم گرفتو منو با خودش بیرون برد...

one-night-stay~Where stories live. Discover now