Chapter 2

328 87 81
                                    

وقتی وارد اتاق شدن کیم تهیونگ با اخم هایی درهم مشغول نوشتن چیزی بود و بعد از چند ثانیه و با تمام شدن نوشتنش سرش رو بلند کرد و اونجا بود که جونگکوک یادش رفت نفس کشیدن به چه صورت بود . خدا لعنتش کنه اونی رو که یادش رفت بهشون بگه کیم تهیونگ موهاش بلونده ! و صبر کن ... لعنت به جونگکوک که تا قبل از این متوجه نشده بود فرم چشم های اون مرد باهم متفاوتن . کیم تهیونگ چشم هاش رو بین اون سه نفر چرخوند و وقتی داشت جونگکوک رو آنالیز میکرد پسر مو بلند متوجه شد خلافکار شماره یکشون بیشتر از حدِ مجاز خوشگله !

*کدومشون دستیار منه ؟

خدا اونی رو که به جونگکوک اعلام نکرده بود صدای این مرد یک درجه‌ی کشف نشده از بم بودنه رو دوبار لعنت کنه ! چرا کسی جزئیات رو به اون مامور بیچاره نگفته بود ؟ جزییات مهمن ! رنگ مو و فرم چشم و قد و هیکل و مخصوصا صدا جزییات مهمین که یک از خدا بی خبری باید اونهارو به جونگکوک میگفت ولی نگفت !

مردی که اونهارو به مقر والکنات برده بود با دست به جونگکوک اشاره کرد و اینکارش باعث شد نگاه تهیونگ یکبار دیگه روی پسری که سر تا پا مشکی پوشیده و نیمی از موهای بلندش رو بسته بود برگرده و اینبار با دقت بیشتری مشغول برانداز کردنش شد

*اون یکیو ببر پیش بکهیون

تهیونگ درحالی که به جونگکوک خیره بود با صدای لعنت شده‌ی بمش دستور داد و مردی که یونگجه نام داشت به همراه چانیول از اتاق خارج شدن و جونگکوک با ظاهری بیخیال رو به روی رئیسش ایستاد

*کی هستی و از کجا اومدی ؟

باشه تهیونگ خیلی خوشگل بود و با اون موهای بلوند و چشم های جذاب و صدای بم تونسته بود قلب جونگکوک رو بلرزونه و فلان و بهمان ... ولی در آخر جونگکوک بهترین مامورِ کم سن سازمانشون بود و بخاطر صرفا 'گی' بودنش -که البته بجز هیونگش کسی این رو نمیدونست- قرار نبود وا بده و یادش بره کسی که رو به روشه کیه و از اونجایی که ذات پررو و شیطونی داشت و یکی از عادت هاش دهن جوابی بود با پررویی برای اولین بار جلوی اون مرد قفل زبونش رو شکست و بهش افتخار داد صدای زیباش رو بشنوه

×جئون جونگکوک هستم قربان و از در اومدم !

تهیونگ که تا اون لحظه با هیچ حالتی توی صورتش نشسته و به پشتی صندلیِ احتمالا خیلی نرم و راحتش تکیه داده بود با این جوابِ جونگکوک تکخندی کرد و یک پاش رو روی اون یکی گذاشت

*بامزه هم هستی !

جونگکوک یکی از اون لبخندهای شیطونش رو که باعث میشد بی نهایت بامزه بشه زد و سرش رو بالا و پایین کرد

×دوستام اینجوری میگن

تهیونگ با ابروهاش به صندلیِ جلوی میز اشاره کرد و همزمان جواب داد

SPY In Headquarters🚨Where stories live. Discover now