پارت 8

102 8 1
                                    

این پارت فقط از جیمین و مینسوک هست چرا چون که با زندگی مینسوک آشنا بشین
💟🔮💜🖤🎧🎤💟🔮💜🖤🎧🎤💟🔮💜🎧🎤💟🔮💜🖤🎧🎤
مینسوک
تو اتاق درب و داغون نشسته بودم  داشتم درس میخوندم که برام پیام اومد

چیم چیم=چطوری کوچولو
سوک سوک=دارم درس میخونم میگم میشه
چیم چیم =چی شده
سوک سوک =بیای پیشم حالم خوب نیست
چیم چیم =تا ۲۰ دقيقه  دقيقه اونجام💋

گوشی رو گذاشتم کنار که صدای باز شدن در عمارت رو شنیدم
یادم نبود در اتاق رو قفل کردم یا نه که در اتاق یا صدای وحشتناکی باز شد
پدرم مثل همیشه مست بود
پ=اینجا چی داریم یه هرزه کوچلو که میخواد برای من هرزگی کنه

چی نه نه من نمیخوام کسی بهم دست بزنه
مینسوک =چ چی ن ن نه
بهم حمله کرد سعی کردم فرار کنم لختم کرد وقتی که دید دارم فرار میکنم شروع کرد با کمربند کتکم زدن
فقط هق هق میکردم و چشمام رو بسته بودم که ضربه ها قط شد ؟

جیمین
وقتی رسیدم جلوی در اعمارت در باز بود مینسوک تا به حال راجب زندگیش حرف نزده بود
از توی اعمارت یه سری صدای داد و بیداد می‌آمد که بعدش طبدیل شد به
هق هق ترسیدم خودم رو به طبقه بالا رسوندم با چیزی که دیدم خون تو بدنم خوشک شد اون اون مینسوک خندون من بود که داشت لخت زیر یه مرد کتک میخرد دیگه هیچی ندیدم
سمتش حمله کردم شروع کردم زدنش
مینسوک =ج جی جیمین  لطفا  و ولش کن
جیمین =ولم کنم بزار بکوشم
مینسوک =پ پ پ در پدر مه
جیمین =چی
مینسوک  آروم سر تکون داد

بعد از چند دقیقه
با مینسوک تو ماشین  نشسته بودیم
جیمین =چرا بهم نگفتی بودی هاااا
مینسوک =ترسی دم
جیمین =از چی ها
مینسوک =اون مج بورم میکنه مواد جا به جا کنم ا اون گ گفت ا اگه ب به کس کسی بگم م میک شتم

جیمین آروم صندلی ماشین رو خوابوند و مینسوک رو بغل کرد
جیمین =هیس آروم باش هرچقدر دوست داری گریه کن من پیشترم

بعد از چند دقیقه کلیه های مینسوک بند اومد
جیمین  =نظرت چی بریم پیش دوست های من
مینسوک آروم سر تکون داد
با مشت های کوچیکش چشماشو مالوند
با دهن کوچیکش خمیازه کشید
جیمین برش گردون روی صندلی و مینسوک به خواب رفت
جیمین تک جندی کرد و ماشین رو روشن کرد تا به خونه برسن












وقتی به خونه رسیدن
مینسوک و جیمین بالا رفتن همین کا جیمین درو باز کرد یونگی پرید تو بغلش
جیمین =سلام جغله
یونگی =دلم برات تنگ شده بود کجا بودی
جیمین =رفته بودم یه مهمون بیارم
یونگی از بغل جیمین پایین اومد
یه نگاهی به مینسوک کرد
دستش رو دراز کرد و گفت
یونگی =سلام من یونگی هستم یه هایبرید گربه
مینسوک هم بهش دست داد
مینسوک =س سلام م من مینسوک هستم
جیمین دستش رو انداخت پشت کمر مینسوک و نوازش کرد
راهنمایی کرد تو حال همسن که رسیدن تو حال
کوک و تهیونگ پریدن جلوشون
کوک=وای چقد خوشگلی
تهیونگ =چقد بامزه
جین که تازه از آشپزخانه درآمده بود گفت
جین =وای تهکوک چی میخواین از این بچه دارین اذیتش میکنین نگاه کنین قرمز شده اعه
همگی دور هم نشسته بودن
نامجون و بقيه یکی یکی خودشون رو معرفی کردن
مینسوک که تا الان ساکت بود گفت
مینسوک =س سلام م م من می مینسوک ه هست م
هوسک=وایی چقد صدات قشنگه
مینسوک مثل گوجه قرمز شد
بعد از کلی خنده و شادی وقت شلم رسیدن


همگی دور میز نشسته بودن که جیمین  گفت
جیمین =از این به بعد مینسوک با ما زندگی میکنه
نامجون =خیلی هم عالی
جین=مشکلی نیست منم بدم نمیاد یه کیوتی تو خونه باشه
کوک=منم مشکلی ندارم تازه میخوام کلییییی با سوک آشنا بشم
هوسک=منم ازش خوشم میاد پس میمونه
تهیونگ =منم مشکلی ندارم
یونگی =آره آره حتی باید بمونه با کوکی و سوک کلیییی بازی کنیم
مینسوک = ن نه من نمی میتو نم بمون نم
جین =نه عزیزم تو میگه دوست پسر جیمین نیستی تازه اینجا خیلی بزرگه
و اتاق خالی برات داریم حتی اگه بخوای میتونی پیش جیمین بخوابی ولی صدای بد بد ندین اینجا بچه هست😈
مینسوک دوباره قرمز شد
جیمین =یااااا هیونگ
جین =راست میگم دیگه

شب شده بود و همگی تو اتاق های خودش خوابیدن مینسوک هم تو بغل جیمین




پارت بعد یه شپ دیگه از ........ اسمش رو نمیگم تو پارت بعد میزارم

baby boy💫Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora