با به پایان رسیدن جمله سهون در مورد ملیت اون بچه، چان فرصتی به هم اتاقیش برای سخنرانی بیشتر نداده بود و الان اینجا بود جایی که سهون میون آماده شدنش برای گرفتن کار، آدرسش رو روی کاغذ نوشته بود و توی دستش چپونده بود .
چان مشکل اصلی رو زمانی متوجه شد که به سهون اجازه نداده بود در مورد ماهیت نویسنده آگهی حرفی بزنه و تنها موضوعی که دلگرمش میکرد این بود که اون فرد آدرس دقیق محل سکونتش رو داخل آگهی ذکر کرده بود و سهون اون رو به صورت کامل داخل کاغد مچاله تو دستش نوشته بود .
حتی فکر به اینکه زنگ تمام واحد ها رو بزنه و بهشون بگه شما همونی هستین که نیاز به پرستار بچه دارید؟ غذابش میداد در صورتی که الان تنها کاری که باید میکرد این بود که خودش رو به طبقهی پنجم آپارتمان ده طبقهی رو به روش برسونه و زنگ واحد نه رو فشار بده .
صحبتش با نگهبان ساختمون زیاد طول نکشید چون اون مرد فقط با یه تماس و گرفتن تایید، اجازه ورودش رو به ساختمون داده بود .
وقتی سوار آسانسور شد به وضعیت شلخته اش نگاه کرد و بخاطر عجله ای که خرج داده بود خودش رو توبیخ کرد . کسی که تقاضای پرستار بچه کرده بود بازهی زمانی پنج تا هفت بعد از ظهر رو برای ملاقات با داوطلبان این شغل در نظر گرفته بود و سهون زمانی در مورد این آگهی بهش گفته بود که عقربه بزرگ ساعت بین عد شش وهفت در نوسان بود.
چانیول تنها فرصت کرده بود پیراهن چهارخونه قرمز آبی اش رو همراه با کوله اش از کمدش چنگ بزنه و حین اینکه به سمت دوچرخه اش پاتند کرده بود اون رو روی تیشرت مشکی طرحدارش بپوشه .
پسر نوازنده الان که دقیق به ساعت مچیش نگاه میکرد فهمید که تنها ده دقیقه از ساعت شش گذشته و فکر به این که با چه سرعتی از خوابگاهش تا این جا رو پدال زده شگفت زده اش میکرد.
هرچی که بود نتیجه اش تار موهایی شده بود که هرکدوم جهتهای مختلفی رو برای نمایش دادن خودشون انتخاب کرده بودن .
چان کش موش رو از جیب لباسش بیرون کشید و با دستاش موهای مشکیش رو چندین بار شونه کرد و درنهایت موهای مجعدش رو با کش به پشت بست.
برای کم کردن استرسش، رندوم آدامسی که از جیبش در آورده بود رو داخل دهنش گذاشت و از طعم بلوبریای که توی دهنش پخش شد چشماش رو روی هم گذاشت.
با رسیدن آسانسور به طبقه پنج از داخل آینه آسانسور نگاه مجددی به خودش انداخت و پیرهنش رو صاف کرد.
قبل از اینکه به سمت واحد نه پا تند کنه نفس عمیقی کشید . هیچ وقت فکر نمیکرد زنگ یه در رو فشار دادن براش انقدر استرس زا باشه .
اضطرابی که ناگهان بهش هجوم آورده بود تقریبا باعث شده بود آدامس داخل دهنش رو بین دندون هاش له کنه.
YOU ARE READING
°•Byun Without Baekhyun•°
Fanfictionبکهیون برای شرکت توی یه پروژه تحقیقاتی همراه با دخترش پا به کشور فرانسه میگذاره. اون هیچ چشم اندازی در مورد جادهی زندگیای که با سفرش به پاریس پا توش گذاشته نداره ولی مطمئنا سرنوشت نمیگذاره مرد جوان با دخترش به تنهایی این مسیر طولانی رو طی کنه. ...