قانون

89 38 25
                                    

- مرد این سی امین باره که داری در مورد اون بچه و مرد همراهش حرف میزنی...

پسر کوچکتر بالشت زیر سرش رو جا به جا کرد و آرنج اش رو بهش تکیه داد.

_ آخه تو نمیفهمی اون دختر کوچولو چقدر کیوت بود

_ و پسر همراهش چقدر زیبا

سهون غرید.

_ اگه قبلا دهن من رو با " من یه مرد استریت کاملم" سرویس نمیکردی انقدر ناراحت نمی‌شدم.. به خودت بیا ... ضبط صوت هم بود الان سوخته بود ولی تو هنوز هم که هنوزه داری با اون دونفری که بعد از ظهر دیدی مغز منو میخوری...

سهون بدون اینکه وسط سخنرانی اش نفس بکشه کلماتش رو پشت سرهم به سمت هم اتاقی اش پرت کرد و با تموم شدن حرفاش برای حسن ختام بالشت زیر سرش رو پشت سر پایان جمله اش به سمت چانیول شوت کرد.

اون پسر بعد از اینکه از اجرای خیابونی اش به خوابگاه برگشته بود مدام در مورد دختر بچه ای که بهش انعام داده بود و مرد همراهش و احساسات مختلفی که موقع دیدنشون بهش دست داده بود حرف می‌زد.

سهون درسته آدم بی حوصله ای بود ولی سطح حوصله اش برای افراد نزدیکش چند درجه بالا می‌رفت و چانیول هم توی دایره افراد نزدیکش با فاصله کمی از مرکز ایستاده بود. دلیل اینکه در مورد اون دو نفری که دوستش دیده بود کنجکاوی نمیکرد این بود که اون دو نفر توی زندگی واقعیِ چانیول رهگذر بودن ولی برای شهر خیالی ذهن دوستش شهروند.

در گذشته زمانی که با چان مست میکرد چانیول بهش گفته بود برای خودش یه شهر خیالی داره که افراد مختلفی توی اون شهر سکونت دارن افراد اون شهر بر اساس احساساتی که چان بهشون داره پر رنگ و کمرنگ میشند و حاله هایی با رنگهای مختلف دورشون رو احاطه میکنه .

به گفته خودش زمانی که به یک نقطه ای خیره میشه و هیچ چیز از اطرافش نمی‌فهمه موقعی ایه که ترجیح میده به جای دنیای واقعی توی شهر ساخته ذهن خودش خوش بگذرونه.

و سهون نمی‌خواست با دامن زدن به حرف های چانیول و تشویق کردنش برای ادامه توصیفاتش در مورد اون دونفر شخصیت های پررنگی رو توی شهر خیالی چانیول بهشون بده.

پسر کوچکتر نمی‌خواست هم اتاقی اش دوباره چند روز تو خودش بره و به جای گذروندن وقت با بقیه دوباره توی شهر رویاییش پرسه بزنه یا به امید اینکه دوباره بتونه اون دو نفر رو ببینه به اون خیابون برگرده

اون و چانیول باهم توافق کرده بودن که چان چند ماهی دست از اجراهای خیابونیش برداره و روی دانشگاهش تمرکز کنه.

_ ولی فکر کنم این حس و حالم به خاطر هم نشینی با توئه ... من هیچ وقت برای یه مرد احساساتی نمی‌شدم.

حرف چان باعث شد از غوطه ور شدن تو دریای نگرانی هاش در مورد دوستش دست برداره و به اتاق برگرده جایی که چانیول توی صحبتاش داشت به جاده خاکی میزد و سهون لازم میدونست هم اتاقیش رو به مسیر اصلیش برگردونه..

°•Byun Without Baekhyun•°Donde viven las historias. Descúbrelo ahora