چند هفته ای از روزی که از لندن برگشته بودن میگذشت؛
خانواده سئو کاملا خانواده ارومی بودن،هیونجین گفته بود نزدیک چانگبین نشه ولی چانگبین مدام در حال مطالعه بود و اهمیتی به اطرافش نمیداد! اما انگار همسن خود فیلیکس بود!کاخ امروز توی هیاهوی بزرگی بود چون خدمت کارا داشتن تمیزکاری میکردن
و فردا تولد یوری بود!
طبق معمول هیونجین و مینهو با هم رفته بودن شرکت و سر زدن به شعبه های کره******
سرشو محکم به میز کوبید که مینهو معترض داد زد
-دیوونه شدی هیون؟......یه پرونده گم شده اونم یه پرونده ساده چرا مغز خودتو ناقص میکنی بی عقل!هیونجین کلافه سرشو بالا اورد و نفس عمیقی کشید،دستشو به صورتش کشید و چنگ زد
_مینهو توی اون پرونده چندتا اطلاعات شخصی راجب به فیلیکس بود که حالا اصلا نمیدونم دست کی افتاده و کجاست،کسی نباید کسی بفهمه که فیلیکس پسر یه خدمتکاره که پدرش به دست خودم کشته شده!روشو به مینهو کرد و دستشو محکم به میز کوبید
_حتی اگه یک نفره راجب به فیلیکس بو ببره دیگه حتی نمیتونه از اتاق پاشو بیرون بزاره،از بین میبرنش...بدون بیا و برو!....البته که افراد کاخ میدونن ولی نمیتونن چیزی بگن!لحنشو یکم اروم کرد و ادامه داد
_البته همین الانم نمیدونم چطوری زنده مونده!مینهو لبخندی زد و دستشو سمت موهای هیونجین برد و محکم کشیدشون،اما لبخندش با دیدن یه پوشه ابی رنگ توی قفسه پشت سر هیونجین ماسید و توی ثانیهی بعد نیشخندی زد
-سمور سفید پرونده گم نشده،قلب تو داره گم میشه بدبخت
با گفتن این جمله با تمام زورش موهای برادرش رو کشید و داد هیونجین رو بلد کرد
هیونجین عصبی دستشو کنار زد
_چی میگی خل بدبخت پرونده کوش پس؟! اگه گم نشده؟
مینهو با چشمش به پشت سر هیونجین اشاره کرد
هیونجین با ضرب بلند شد و با دیدن پوشه ابی رنگ به سرعت سمتش رفت و با دیدن اسم روی پوشه نفس اسودهای کشید
_خیالم راحت شد لعنتی!ولی اگه کسی بود که خل بازیهای این دوتارو میدید هرگز باور نمیکرد که هیوانگ هیونجین و هوانگ مینهو باشن!
البته به جز یجی و جیسونگ!*******
نفساش به شمارش افتاده بود،هربار که نفس میکشید کل وجودش یک دور میسوخت!
درد سکس این چند روز که توی هیت بود هنوزم توی
بدنش بوداز بچگی با این مریضی دستوپنجه نرم میکرد،اما از موقع ازدواج و جفت شدنش با هیونجین فقط سه بار اینجوری شده بود!
یعنی فورومون های هیونجین چون از خونش که اصیل بود میومد باعث بهتر شدنش شده بود؟
حالا جریان خون هیونجین و فیلیکس به هم مرتبط بود و تنها مرگ یکیشون مارکشو میشکست!
YOU ARE READING
𝗘𝘀𝗰𝗮𝗽𝗲 𝘁𝗼 𝘁𝗵𝗲 𝗮𝗿𝗺𝘀 𝗼𝗳 𝘁𝗵𝗲 𝗲𝗻𝗲𝗺𝘆 | 𝗛𝘆𝘂𝗻𝗹𝘂𝘅
Fanfictionکاپل : هیونلیکس،مینسونگ ژانر : امگاورص،اسمات،رمنس،هپی اند،دارک،درام روز اپ : نا معلوم ┅┅┅┅┅┅┅༻❁༺┅┅┅┅┅┅┅ هوانگ هیونجین،تتای 28 ساله و امپراطور سلطنت هوانگ توی قرن 23! همسرش و امگاش لی فیلیکس که مجبور میشه برای نجات جون مادرش که یکی از خدمه...