شرط آپ پارت بعدی
ووت 60
کامنت 60_________________
اروم توی جاش غلط خورد، این سه روز مثل جهنم گذشته بود و مطمعن بود یه بلایی سر بچه اومده وگرنه چرا انقدر درد داشت و بیقراری میکرد؟!امروز سالگرد ازدواجشون بود و سه سال میشد که ازدواج کردن ولی.... تنها کسی که هرگز بهش تبریک نمیگفت خود مینهو بود!
همه بهش میگفتن،از مارک گرفته تا یوری و ریوجین ولی مینهو نه اهمیتی میداد نه کادویی براش میخرید،اما یادش بود که هرماه توی روز دوازهم که دقیقا تاریخ هیت جیسونگم هست و هم سالگرد ازدواجشون، به دوست دخترش کادوی ماهگرد بده!به ساعت نگاهی انداخت،ساعت سه شب رو نشون میداد.
اتاق کاملا تاریک بود و فقط کمی از نور ماه،که از شیشه پنجره داخل میومد،اتاق روروشن میکرد.با صدای در اتاق حدس زد که مینهو باشه پس خودشو به خواب زد
بعد از چند دقیقه صدای پای مینهو که لباس عوض میکرد و مسواک میزد،تخت به ارومی بالا پایین شد
اول مطمعن بود مینهو حتی براش مهم نیست چرا باهاش حرف نمیزنه و باهاش بد عنقی میکنه ولی با حلقه شده دستای مینهو دور کمرش اروم به خودش لرزید
+چ.. چیکار میکنی....ولم کننیشخندی زد و از پشت بهش چسپید. اینکه باسن جیسونگ حتی انقدر از زیر لباس باز هم نرم بود دیوونش میکرد!
سرشو نزدیک گوش جیسونگ برد و زمزمه کرد
_از وقتی وارد اتاق شدم فهمیدم نخوابیدی،این چند روزم متوجه شدم مدام سعی میکنی ازم دوری کنی و همش بد عنقی میکردی با خدمتکارا،چت شده؟
بچه اذیتت میکنه؟جیسونگ بدون توجه به حرفای مینهو،با حس کردن فورمون های غریبه و زنندهای که روی بدن مینهو بود تمام محتویات معدش بالا اومد.
دستش رو جلوی دهنش گذاشت و با عوق زدن توی دستش مینهو رو متوجه وضعیتش کرد،به سرعت از تخت پایین رفت و وارد توالت شدروی هردو پاش نشست و دستاشو تکیهی بدنش،هردو طرف توالت قرار داد و هرچی که توی معده و دهنش بود رو بالا اورد.
اروم دستشو به به وسط کتفش کشید اما با هول محکم جیسونگ ازش دور شد
عصبی غرید
_چته احمق چرا اینجوری میکنی؟!جیسونگ با بیحالی که بعد از یک ماه دوباره سراغش اومده بود زمزمه کرد
_فورمون هایی که روی بدنته....مال خودت نیستن...اذیتم میکنن....ن..نم-با دوباره بالا اوردنش حرفش نصفه موند و دوباره شروع کرد به بالا اوردن،مطمعن بود کم مونده که بچه بیاد تو حلقش
مینهو خواست سمتش بره ولی با یاد آوری اینکه بچه ضعیف بود و جیسونگ با رایحهی جسیکا روی بدنش بیقراری میکرد،لباساشو مجدد دراورد و بدون توجه به جیسونگ که به کاشی های سرد دیوار تکیه داده بود در حمام-توالت رو بست.
دوش اب رو باز کرد و زیرش قرار گرفت
YOU ARE READING
𝗘𝘀𝗰𝗮𝗽𝗲 𝘁𝗼 𝘁𝗵𝗲 𝗮𝗿𝗺𝘀 𝗼𝗳 𝘁𝗵𝗲 𝗲𝗻𝗲𝗺𝘆 | 𝗛𝘆𝘂𝗻𝗹𝘂𝘅
Fanfictionکاپل : هیونلیکس،مینسونگ ژانر : امگاورص،اسمات،رمنس،هپی اند،دارک،درام روز اپ : نا معلوم ┅┅┅┅┅┅┅༻❁༺┅┅┅┅┅┅┅ هوانگ هیونجین،تتای 28 ساله و امپراطور سلطنت هوانگ توی قرن 23! همسرش و امگاش لی فیلیکس که مجبور میشه برای نجات جون مادرش که یکی از خدمه...