S1|EP:31

1K 160 72
                                    

سر میز نهار فقط خودش و خانوم بزرگ بود بقیه رفته بودن شرکت، بعد از اینکه نهارشو کامل خورد با بوسیدن گونه‌ی نرم مادربزرگش از پشت میز بلند شد و سمت اتاق بچه ها حرکت کرد.

بحث مختصری که با تهیونگ داشت باعث شد که نه خودش بتونه بخوابه نه تهیونگ، تمام وقت باقی مونده رو تو اتاق رژه رفته بود و بعدش بدون اینکه مثل همیشه برای بستن کراواتش از جیمین کمک بگیره رفته بود؛ از وقتیم که رفته بود تایم شیر دادن بچه ها تماس تصویری گرفته بود و بعد از مطمعن شدن از انجام پروسه‌ی شیر دادن قطع کرده بود، نه جیمین دل و دماغ حرف زدن باهاشو داشت نه تهیونگ.

اتاق بچه هارو باز کرد و واردش شد، پرستار چان ته سان رو بغل گرفته بود و تو بغلش تکون میداد، جیمین نزدیکش شد و پسر رو ازش گرفت:

_سلام پسر اخموی من

برخلاف مین گی، ته سان همیشه خدا اخمو بود و هر چیم باب میلش نمیشد میزد زیر گریه؛نیم نگاهی به مین گی که تو تختش خواب بود انداخت و رو مبل نشست، همونجور که ته سانو سمت خودش برمیگردوند پرستار رو مرخص کرد:

_من خودم هستم تو به چان برس احتمالا بیدار شده باشه

پرستار اطاعت کرد و از اتاق خارج شد، زیاد بهش احتیاج نداشت و فقط موقع عوض کردن پوشک بچه ها خبرش میکرد.

ته سانو رو به روی صورتش گرفت و با دقت بهش نگاه کرد:

_چرا انقدر شبیه تهیونگی

ته سان صدای نامفهومی از خودش درآورد و دستشو تو دهنش برد که جیمین طاقت نیاورد و تو بغلش چلوند:

_توله سگگگگگ

تقریبا همه اتفاق نظر داشتن که مین گی شبیه جیمینه و ته سان شبیه تهیونگ ،البته به جز کوک که اصرار داشت هر دو بچه به خودش کشیدن.

مین گی هم بیدار شده بود و دمغ رو تخت به جیمین که پوشک ته سانو عوض میکرد نگاه میکرد، مین گی برخلاف ته سان که به محض بیدار شدن جیغ و هوار راه مینداخت، بعد از بیدار شدن دمغ و ساکت میشد تا موقعی که یکی از پاپاهاش بغلش کنن.

با زنگ خوردن گوشیش به اسکرین موبایل نگاه کرد و با دیدن تصویر تهیونگ بی توجه بهش ته سانو رو تختش گذاشت و حفاظشو بالا آورد:

_یکم منتظر موندن برات خوبه

بعد از چک کردن دور و اطراف بچه بلاخره سمت موبایل رفت و تماس تصویری رو قبول کرد، با بالا آمدن تصویر تهیونگ که پشت میزش نشسته بود صورت جدی به خودش گرفت و سلام آرومی داد، اینبار میخواست اتفاقا معادی آداب رفتار کنه تا بهونه‌ی دستش نده.

جواب سلام کوتاه پسر رو مختصرا داد و گوشیو یکم جلوتر آورد:

_خوبی پسر؟

Fake Marriage:ازدواج سوریWhere stories live. Discover now