Be my master

99 8 6
                                    

باز کردن چشماش مصادف میشه با دیدن لویی که غرق خواب بود.
چشمی میچرخونه و دوباره چشماش رو میبنده
باید از این کابوس مسخره بیدار میشد.

دوباره چشماش رو باز میکنه که اندفعه لوییِ بیدار رو میبینه.
زیر لب غر میزنه "صبحی که با دیدن تو شروع شه رو باید شاشید روش"
و روش رو سمت مخالفش میکنه.

با یاداوری دیشب تازه متوجه دردناک بودن و کرختی بدنش میشه
آهی میکشه "این دیگه چه جور تصمیمی بود زین؟ خجالت اوره"

از جاش بلند میشه،
کمی سختش بود ولی تقریبا عادتش شده بود
- روزی که باید نباشی هستی، مشکل داری؟

+ می‌دونی که از دیدن اون چشمای عسلیت صبح بعد از شبی که مالکیتم روت تمدید شد لذت میبرم.

خنده‌‌ی مزحکی میکنه
- فرصت برای اینکار خیلی داشتی ولی از دستشون دادی
و یادت نره دیشب صرفا یه اتفاق همینجوری بود
اصلا حتی میتونی به معنی خداحافظ بذاریش.

لویی بلند میخنده و از جاش بلند میشه
+ خداحافظ؟
اوه پسر جون توی خوابت بتونی با من خداحافظی کنی.

ملافه رو دورش میگیره، نگاهش به آینه قدی‌ش میوفته، همه بدنش پر از کبودی بود.
نیشخند محوی میزنه، سعی میکنه لذت ببره فارق از اینکه هنر کی بود.

- اوه مطمئنی؟ به نظرم وقتی داری جون میدی لحظه سکسی‌ایه برای خدافظی.

+ فکر نمیکردم به مرده‌م هم چشم داشته باشی .

پشتش میره و گلوی زین و لحظه‌ای توی دستش میگیره و از آینه بهش خیره میشه
+ فعلا از انعکاست با هنر های من روی بدنت لذت ببر.
و رهاش میکنه و از اتاق خارج میشه
+ بازم میبینمت سوگولی

اخمی میکنه، همیشه‌ی خدا باید میرید تو حالش.

سمت حموم میره؛ باید از این بوی نجاست خلاص میشد

..........

یک ربعی میشد که منتظرش بود، دیگه شک داشت که بیاد.

بعد از گذشت چند دقیقه‌ی طولانی دیگر، ماشین آشنایی جلوی پاش ترمز میکنه.
لبخند نامحسوسی میزنه.

از ماشین پیاده میشه و به زینی که ایستاده بود نگاه میکنه.
جلو میره، دستاش رو توی جیبش میفرسته و کنارش می‌ایسته.

- بالاخره

+ چه ارزشی داره وقتی منتظر نمونی

- خب پول رو اوردی؟

+ گفتم که واسه کسشعر پول نمیدم زت، چجوری باید اینو بهت بگم؟

- سر منو میبرن اگر ندی

+ خودم سرت رو برمی‌گردونم رو گردنت

به لیام خیره میشه،
حالا میتونست روی جزئیات دقت کنه.
موهای یک سانتی، خط ابرو، هیکل روی فرم،
نقاشی‌های که دست و گردنش رو پوشونده بودن.
این لعنتی با همه‌ی خواسته‌های زین مطابقت داشت.

هومی میکشه و سیگاری روشن میکنه
- خب تو پولو نمیدی، منم میمیرم، خیلی ظالمانس نه؟

دود سیگارشو تو صورت لیام میفرسته
- یه پیشنهاد دارم، اینجوری نه کشته میشم، نه پولی ازت گرفته میشه

لیام منتظر نگاهش میکنه

+ مسترم شو

زین دیشب متوجه خواسته اصلیش شد،
وقتی که لیام رو جای لویی تو چهارچوب در دید و کل شب، لیام رو تصور کرد.

ابروی لیام بالا میره،
سیگار زین رو از بین لباش برمیداره و رو لبای خودش میذاره
+ چی باعث شده فکر کنی لایق همچین چیزی هستی؟

قدمی برمیداره و کمی نزدیک تر به لیام، مقابلش قرار میگیره
- من اهل حرف نیستم، تو عمل نشون میدم چقدر لیاقت دارم

با همون دستی که سیگار توش دود میشد، اروم چونه‌ی زین رو بالا میاره و به صورتش نگاه میکنه، همون بین چشمش به گردن زین میوفته و رد کبودی ها رو از گردن تا میون سینه‌ش که کم کم زیر بلوزش محو میشد میگیره
+ اگه قرار باشه قردادی هم باشه،
بهتره اینو بدونی که، هم دستی که بخواد به اموالم بخوره رو قطع میکنم
هم مالی که زیر دست بقیه رفته باشه رو میشکنم
و بهش لبخند محوی میزنه

زین نیشخندی میزنه،‌ معامله پر سودی بود، حالا میتونست به راحتی از شر لویی خلاص شه.
البته این فقط یکی از خواسته‌هاش بود.

لیام کمی به چشمای زین که حالا برق شیطنت داشت خیره میمونه
+ بیا تو ماشین

- ظاهرا تو هول تر از منی
و پوزخندی میزنه

لیام تک خنده‌ای میکنه، این پسر زیادی پررو بود
+ اره راست می‌گی
من به پسری که کلا دو بار دیدم پیشنهاد رابطه دادم

سوار ماشینش میشه
+ حالا هم بجنب؛ عادت به تکرار حرفام ندارم

سمت ماشینش قدم برمیداره و سوار میشه.
همه احساساتش قاطی شده بودن
هیجان استرس، ترس.
خیلی وقت بود منتظر همچین چیزی بود.
احساساتی که بهش حس زنده بودن بده.

لیام بعد از روشن کردن ماشینش حرکت میکنه
+ چیشد همچین تصمیمی گرفتی؟

- مطابق سلیقه‌م بودی

+ سلیقه‌
ت چیه؟

- تو

لیام نگاه کوتاهی بهش میندازه و تا رسیدن به محل مدنظرش صحبت خاصی رد و بدل نمی‌کنه،
علت همراه شدنش با زین، نه ترس از مرگ بود نه ترس از پرداخت نکردن پول.
فقط اون پسرک مو مشکی براش جالب بود و یکم تفریح برای زندگی لجنش بد به نظر نمیرسید.

...........

و بالاخره پارت جدید با کمی تاخیر..

حقیقتا هرجور مینوشتم، دلم راضی نمی‌شد
دیگه تلاش کردم تونستم اینو درارم

امیدوارم خوشتون اومده باشه

آخر زین باز خودشو انداخت تو دام لویی :)
و همچنان لویی عوضی رو داریم..

منتظر نظر و انتقاداتتون هستم

ممنون از نگاه‌های قشنگتون
امیدوارم لیاقتشو داشته باشه💫

پ.ن: قراره بوو هفته پیش آپ شه ولی نت ریده بود شرمنده.

"Addicted"Where stories live. Discover now