PART THREE

545 132 233
                                    

بعد از تمیز کردن آخرین انگشتش با دستمال کاغذی، لپ‌تاپ رو جلوی خودش کشید و کمی به صفحه خیره موند.

"خب؟ این اعداد چی می‌تونه باشه؟"

تهیونگ دوباره لپ‌تاپ رو جلوی خودش کشید و کمی چپ‌چپ به یونگی نگاه کرد.

چون بیخیال، از همین الان برنده تمام اون 100 میلیون وون بود. با جونگ‌کوک یک خونه بزرگ می‌خریدند و دوتا بچه به سرپرستی می‌گرفتند، یک دختر و یک پسر کوچولو.

ناخودآگاه نگاهی به چهره جونگ‌کوک غرق فکر انداخت و با دوتا بچه بانمک توی بغلش تصورش کرد.

به خودش اومد و متوجه شد با یک لبخند احمقانه به پسر بزرگت‌تر زل زده و یونگی با نهایت جوانمردی از چهره محوش عکس گرفته بود.

عوضی‌ای نثار یونگی کرد و خندید.

جونگ‌کوک مثل هروقت دیگه‌ای که یونگی رو می‌دید کم حرف می‌شد و تو خودش می‌رفت.

کاغذ رو جلوی خودش کشید و شروع کرد نوشتن.

" خیل خب پسر، شاید از تاریخ منظورش یک روز خاصه؟"

جونگ کوک نگاهی به صفحه انداخت و با چهره‌ای خنثی اشاره کرد.

" زودباشید، 24 دقیقه بیشتر برای حل کردنش زمان ندارید."

تهیونگ کمی هول شد و شروع به جدی فکر کردن کرد، یونگی کمی شقیقه‌ش رو مالید و پرسید:"امروز چندمه؟"

جونگ‌کوک بی حوصله سیگاری از جعبه فلزی رنگ داخل جیبش درآورد و فندک طلایی رنگش رو زیرش گرفت.

تهیونگ نگاه نگرانی بهش انداخت.

"یازدهِ شیش."

یونگی عدد رو نوشت و کمی گیج بهش نگاه کرد، سردرگم شده بود.

تهیونگ خودکار رو برحسب عادت بین انگشت‌هاش چرخوند و با حرکت دادن انگشت‌هاش روی تاچ پد، سعی کرد همه جای صفحه رو ببینه.

با جمله کوچیک و خبری‌ای که پایین صفحه نوشته شده بود چشم‌هاش رو ریز کرد و بلند جمله رو خوند.

" امروز دختر بچه ای در آلاسکا بر اثر شدت گرما جان باخت."

جونگ‌کوک پکی به سیگارش زد و دودش رو داخل لیوان دستش بیرون داد.

" شاید منظورش اینه که باید دنبال تاریخ همچین واقعه‌ای باشیم؟"

یونگی گفت و برای بار دوم، جونگ‌کوک احمقی توی دلش نثارش کرد.

تهیونگ نگاهی به تایمر انداخت.

18 دقیقه.

یونگی جام شراب رو به روش رو بین انگشتاش گرفت و با اخم عمیقی به گوگل رفت و راجع‌بهش سرچ کرد.

"این‌جا چیزی راجع گرما اون هم توی آلاسکا ننوشته."

جونگ‌کوک سیگارش رو تکوند و خاکسترش رو توی زیر سیگاری ریخت و دهن باز کرد.

K.F.24 "KOOKV"Where stories live. Discover now