مقدمه

268 31 8
                                    

" فراری "

ژانر این بوک رمنس ، امپرگ ، بی‌دی‌اس‌ام ، اسمات و هیجانی هست

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


ژانر این بوک رمنس ، امپرگ ، بی‌دی‌اس‌ام ، اسمات و هیجانی هست....
اما به این معنا نیست که محتوا نداشته باشه و فقط روی محور اسمات بچرخه... !
بی‌دی‌اس‌امش کمه و جوری نیست که به روحیات ریدر آسیب بزنه....
امپرگه ولی شخصیت امگا شبیه به زن‌های باردار توصیف نشده و شور بعضی چیزها درآورده نشده...😆🤌
یسری ابهامات داره که کم کم مشخص میشه...

محدودیت سنی داره و لطفاً اگر زیر هیجده سال هستید نخونید

مقدمه :

تهیونگ همیشه تنها بود....تاحالا حتی یکبار هم توسط پدرش حمایت نشده بود و مادرش حالش رو نپرسیده بود ! چرا ؟ چون اون امگا بود ! چیزی که یک درصد هم تقصیر تهیونگ نبود.....
هیچ کس به اون پسر در طول هیجده سال زندگیش ، عشق و شجاعت رو یاد نداده بود و حالا تنهایی براش قابل تحمل‌تر بود تا آدمها...

هیچ کس به اون پسر در طول هیجده سال زندگیش ، عشق و شجاعت رو یاد نداده بود و حالا تنهایی براش قابل تحمل‌تر بود تا آدمها

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

توی سن هیفده سالگی جفت حقیقیش رو پیدا کرد اما اون یه دخترِ آلفا بود.... یه دختر با روحیات ظریف و احساسات فوران شونده !
اون دو سردرد های زیادی باهم داشتند و در آخر ، قبل ازینکه هردو توی این رابطه پرپر بشن ، از هم جدا شدند...

تهیونگ زاده ی تنهایی بود.... باید همیشه تنها میموند.... فقط درد بود که بهش آرامش میداد نه وجودِ یه آدم در کنارش!
این حقیقت رو اوایل هیجده سالگیش فهمید که یه سابمیسیوه... ! خلاء بزرگی که توی وجودش داشت بخاطر بی توجهی به همین گرایش پیدانشده اش بود !!

اما چرا درست در همین لحظه که با خودش کنار اومده بود ، باید انگشتهای کشیده ی اون ، زخم روی گونه‌اش رو لمس میکردند ؟؟؟
اون آلفای قدبلند با چشمهای گُنگ و نگاه ناخواناش که فقط کافی بود به هرکسی خیره بشه تا از پا در بیارش !

RunawayWhere stories live. Discover now