S1|EP:37

1K 148 138
                                    

صبح با صدای جیغ مین گی و پارس سگ چشاشو باز کرد، دور و اطرافشو نگاه کرد اما کسی نبود تو جاش نشست و موهای بهم ریخته‌اشو درست کرد و تلو تلو خوران از اتاق خارج شد.

کمی از ریسه ها و بادکنای تولد شب قبل رو زمین مونده بود، نگاهشو سمت آشپزخونه کشید که عمه‌اش همراه با دوقلو ها مشغول خوردن صبحونه بودن؛ ته سان با اخمای گره خورده رو صندلی مخصوصش نشسته بود و مین گی تو بغل یوجین بود و با جیغ خودشو سمت پایین می کشید.

وارد آشپزخونه شد و با صدای بلند سلام داد و طبق عادت سمت ته سان رفت و سرشو بوسید:

_صبح بخیر پسرم

پسر نیم نگاهی بهش کرد و دستاشو سمت جیمین باز کرد و با قبول آباش خودشو تو بغلش انداخت و سرشو وارد گردنش کرد، جیمین دوباره سرشو بوسید و پشتشو نوازش کرد؛ سمت مین گی رفت و لپشو کشید:

_چی شده مینی؟

یوجین مین گیو که مدام جیغ می کشید رو سمت جیمین گرفت و چشاشو دور داد:

_جیمین خوبه که بیدار شدی...چطوری با اینا سر میکنی پدرم در امد

_چی شده؟تهیونگ و کوک کجان پس؟

_اونا صبح زود رفتن شرکت بچه ها رو به من سپردن، تهیونگ گفت بذاریم یکم بخوابی ولی مگه این وروجکا گذاشتن

_چان خوابه؟

_آره نمیدونم چطوری با این سر و صدا بیدار نشد بچم

جیمین خندید و مین گیم با هزار زور تو بغلش گرفت:

_مثل باباش خوابش سنگینه

سر مین گیو بوسید و تو چشای پر از اشکش نگاه کرد:

_چی شده باز اشکات مثل سیل سرازیر شده؟

_آپاااااا

جیمین میدونست که تو نبود تهیونگ هیچجوره نمیشه مین گیو آروم کرد واسه همین سمت سالن رفت و رو کاناپه نشست:

_کجا؟ بیا صبحونه بخور

_نمیبینی دوتاشون چسبیدن بهم...بذار آرومشون کنم میام میخورم شما جعمشون کن بی زحمت

خواست ته سانو رو کاناپه بذاره اما پسر بیشتر دستاشو قفل گردنش کرد و تکون نخورد سرشو بوسید و یکم از خودش فاصله داد:

_ته سانی میشه بشینه رو کاناپه تا داداششو آروم کنم؟

بعد آروم رو کاناپه گذاشتش و تیشرتشو بالا داد و مین گیو رو دستاش خوابوندو سمت سینه‌اش برد، پسر مثل قحطی زده ها مک میزد و صدای ملچ ملوچش کل خونه رو گرفته بود.

بعد از مرتب کردن موها و پوشک مین گی نگاهش سمت ته سان کشیده شد که آروم نشسته بود و به مین گی نگاه میکرد، دلش سوخت و پسر رو بلند کرد و رو روناش نشوندش، درسته که ته سان اعتراضی نداشت و بیشتر از یه وعده شیر نمیخورد اما جیمین دلش واسش می سوخت خوب اونم به اندازه مین گی حق داره.

Fake Marriage:ازدواج سوریWhere stories live. Discover now