Season1~Part3

58 13 8
                                    

The FBI academy
29 January
10:46

به میز پشت سرش تکیه زده و از پشت شیشه های عینکش رفتن دانشجوها را تماشا میکرد ، اگر با هر یک از آنها چشم در چشم می‌شد لبخند نصفه نیمه ای تحویل می‌داد و در جواب فقط بی اعتنایی نصیبش می‌شد ، تقریبا کنار آمده بود با این نامرئی بودن در نظر دیگران هرچند که هنوز هم گاهی از این نگاه ها و بی اعتنایی ها آزرده می‌شد.

از بین جمعیت زنی با پالتو سبز به چشمش آمد که مانند همیشه قهوه ای های بلندش را آزاد رها کرده بود و در عین حال گهگاهی از آمدن چند تار آنها مقابل دیدش کلافه می‌شد.

- هیونجین ، حالت چطوره

لحن بشاش و شاداب زن چیزی بود که هیچگاه تکراری نمیشد و هربار سازنده لبخند هیونجین بود .

- خوب

شاید یجی تنها فردی بود که هیونجین به او دروغ میگفت !

- خیلی هم عالی ، نمی خواستم برات کمین کنن...

- الان یعنی تو در کمین من بودی؟

- نه در واقع یکی دیگه است ، پیرهن زرشکیش اصلا با شلوار سورمه ایش همخوانی نداره و مثل همیشه آستین‌های پیراهن شو بالا زده ، داره نزدیک میشه وقتی چانگبین رسید خودتو غافلگیر نشون بده

یجی با لحن شوخی توضیح می‌داد و در همان حین چانگبین همانگونه که یجی توضیح داد نزد آن دو آمد .

هیونجین با دیدن چانگبین با بی میلی پشت میز برگشت تا وسایلش را جمع کند و در همین حین به زبان آورد .

- اینم از چانگبین

- کلاست چطور بود ؟

به محض رسیدن به آن دو این سوال را از هیونجین پرسید .

- خوب بود ، دانشجوها برام دست زدن که کار درستی نبود من جانگ رو گیر ننداختم

- خب هیئت بازبینی مخالف حرفته و اونا تایید کردن که میتونی به عملیات میدانی برگردی

در پایان حرفش نگاه تیز و چشم غره یجی را دریافت کرد ، زن در ادامه حرف چانگبین اضافه کرد.

- البته اگر خودت بخوای

چانگبین بی توجه به حرف یجی ادامه داد .

- من می خوام که برگردی هیونجین و به هیئت پیشنهاد ارزیابی روانی دادم

انگار حتی در حضور این دو شخص هم نامرئی بود!

نگاهی به چهره ناراضی یجی انداخت و سپس پرسید.

- الان شروع میکنیم یا...

با به میان پریدن یجی وسط کلامش حرفش نیمه ماند.

- جلسه ات با من نیست

بازهم چانگبین ادامه دهنده حرف یجی بود .

-کریستوفر بنگ دکتر مناسب تری برات هست ، رابطه شما دو نفر شخصی نیست میدونی که چی میگم؟

Favorite CrimeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora