تندی کیفشو برداشت و با یه خداحافظی سرسری از عمارت خارج شد از پشت ضربه آرومی به شونه کوک زد و خودشو جلوش پرت کرد:
_کجا به سلامتی؟
کوک دستپاچه ایستاد و موهاشو عقب داد:
_ب...بیرون
_حالا چرا دستپاچه شدی...منم سر راهت برسون
سرشو به نشانه تایید تکون داد و جلوتر از جیمین راه افتاد؛بعد از حرکت ماشین جیمین کیفشو بغلش گذاشت و سمت کوک مایل شد:
_چه خبرا؟
همونطور که از آینه ماشین عقب رو چک میکرد جواب پسر رو داد:
_خبری نیست
_هست
متعجب سمت پسر عصبی کنارش چرخید:
_یعنی چی
_کوک معلوم هست چته؟چند وقته صبا زود میری شبا دیر میایی یه چیزیت شده...
خودشو بیشتر سمت کوک کشید:
_با کسی آشنا شدی؟
_نه
از جواب قاطعش تعجب کرد و دوباره تو جاش نشست پس اگه با کسی آشنا نمیشه این غیبت و رفتارا برای چیه؛ نفسی کشید و دستشو نوازش گونه رو رون برادرش کشید:
_من فقط نگرانم
دستای کوچیک جیمینو تو دستش گرفت و روشو بوسید:
_منم نگرانم کوچولو
_پس باهام حرف بزن
_شاید وقتی وقتش برسه
جیمین برای اطمینان دادن بهش چشاشو بست و زودی دستشو از دست کوک بیرون کشید:
_ول کن دستمو تف مالی کردی
_لیاقت نداری جیمین
لباشو غنچه کرد و سمت کوک خم شد:
_به قول مین گی بوس بده
کوک سریع لبای غنچه شده جیمینو بوسید و با خنده بهش چشم دوخت:
_مینی بزرگ بشه چی میشه
_پسر تو یادش داده
_خوب اون یاد نگیره
_وای کوک تهیونگ بهم هشدار داده سمت چان نذارمش
کوک با چشای گشاد سمتش چرخید:
_نهههه
_به خدااا
دو تایی زدن زیر خنده، جیمین به بازوی کوک زد و قیافه جدی به خودش گرفت:
_به نفعته نذاری پسرت سمت مین گی بیاد
_به این بچه سخت نگیرین
_تو که تهیونگ رو بهتر میشناسی
چند دقیقه بعد کوک شکلاتی از داشبورد ماشین درآورد و سمت جیمین گرفت:
YOU ARE READING
Fake Marriage:ازدواج سوری
Fanfictionپسری از جنس ضعف و بی کسی در مقابل مردی از جنس اصالت و قدرت ازدواجی سوری در پی اعتمادی به حقیقت کاپل : ویمین ژانر: امگاورس/خانوادگی/اسمات روز های آپ: پنجشنبه ها