ep 06.

59 13 4
                                    

همونطور که انتظار می‌رفت هردوتاشون توی ماشین ساکت بودن و فقط موزیک بیکلامی که بنگچان گذاشته بود این سکوت رو میشکست. تا خونشون زیاد راهی نبود نمیدونست چرا الان که نمیخواد این جو رو تحمل کنه همه چی طولانی و سخت شده بود.
+ چیزی خوردی اونجا
- هاا.. اها اره..یکم
+ میخوای بریم یه چیزی بخوریم
- امم نه اوکیه یه چیزی تو خونه میخورم
+ باش
میشد متوجه شد بنگچان میخواد حرفاشون ادامه دار باشه ولی فلیکس تو این کار فلج بود. همه فکر میکردن فلیکس تلاش میکنه گفتگو رو زودتر تموم کنه برای همین زیاد باهاش ارتباط نمی‌نمیگرفتن و بخاطر همین بود که فلیکس دوستای زیادی نداشت.
+ خب.. من گشنمه. پس میام خونه تو
فلیکس یک صدم درصد هم انتظار شنیدن این حرف رو نداشت. و نمیدونست باید چی بگه که با ادبانه باشه، اصلا چی باید میگفت؟ اره بیا مشکلی نیست؟ یا عجب رویی داری ولم کن بابا؟ هیچکدوم. سلول های مغز فلیکس تصمیم گرفتن به این حرف واکنشی جز لبخند ندن.
+ زبونت رو موش خورده؟
- نه. خب نمیدونم چی بگم. اشکال نداره بیا خونه خودته
این حرف کافی بود تا بنگ‌چان خنده اش بگیره.
+ فکر میکردم الان میگی این عجب رویی داره بابا.
- وااات از کجاا فهمیدددی- نه وای منظورم چیزه..
بنگ چان همینجوری به خندیدن ادامه میداد انگار که یکی داره براش جوک میگه.
- انقدر خنده دارم یعنی
+ بیشتر از اینکه خنده دار باشی کیوتی
- انقدر نگو بهم کیوت تازه بهم‌ جوجه هم‌ میگی یعنی چی اینارو ببین
فلیکس سعی کرد اون یه چسه عضله ای که با دو روز باشگاه رفتن در آورده بود رو نشون بنگچان بده.
- اینارو ببین چقدر خفنن. دیگه بهم‌ نگو‌ جوجه
+ ووهااهه عجب بدنی ساختی مرغی شدی برای خودت
- بنگچاااننننسنس
چان یه سرگرمی جدید پیدا کرده بود که اونم اذیت کردن یه همسایه کوچولو بود که حالا حالا ها قرار نیست ازش دست برداره.
+ واا چیه عزیزم خودت گفتی نگم جوجه خب جوجه بزرگ مرغه دیگه.
- هه هه هه بانمک
حرفاشون با پیچیدن بنگ‌‌چان تو پارکینگ قطع شد و همونطور که قرار بود بنگ‌چان مثل بچه اردک های کوچولو پشت فلیکس راه افتاده بود. حقیقتا داشت پشیمون میشد که این پیشنهاد رو داده بود چون حس خیلی قوی بهش میگفت فلیکس باهاش حال نمیکنه.
- وا چرا منو نگاه میکنی بیا داخل دیگه
+ اها هه هه ببخشید.. اوه.. برای خونه ی یک نفر بودن زیادی..
- زیادی چی؟ شلوغ پلوغه؟ میدونم، فقط هم من نه همه میدونن برای همین دلیلی نمیبینم تمیز کنم توهم‌ از این به بعد بدون که من‌ نیاز نباشه تمیز کنم.
بنگ‌چان تک خنده ای زد
+ عجب منطقی داری چیز.. فلیکس
- چیز فلیکس چیه
+ فامیلیت رو یادم رفت..
- لی، لی فلیکس
+ اهان اره لی فلیکس
- اگه خیلی سختته میتونی کتت رو بذاری اتاقم
تا این جمله از دهن فلیکس بیرون در اومد مغزش شروع به پردازش کرد و تازه یادش افتاد اتاقش پر از پوستر و مانهوا هایی که نیمه خونده شده بودن و ول شده بودن به امان خدا. بنگ‌چان تا دستش رو گذاشت رو دستگیره در با جیغی که فلیکس کشید دو متر به عقب پرت شد.
- نههسنستههه نرو اونجااانالیی
+ واههه چتهه ریدم تو خودمم
- * لبخند مسخره * هیهی‌ بزار خودم یه جا آویزون میکنمش هیهی
هرچقدر می‌گذشت بنگ‌چان بیشتر متوجه اخلاقیات بانمک لی فلیکس میشد، و این باعث می‌شد هرلحظه بخواد بیشتر باهاش صمیمی بشه تا ببینه اوج رفتار هاش با کسی که صمیمی‌عه چطوره.
- خب *صاف کردن گلو* چی بخوریم
+ میخوای رامیون بخوریم؟
- چ..چی؟ چی اهان رامیون اره اره
بنگ‌چانی که از رامیون متنفر بود ولی بخاطر دیدن ریکشن فلیکس حاضر بود این جمله رو بگه و نقشش هم جواب داد پس یک برد برای بنگ‌‌چان.
+ لی فلیکس ذهنت کجاست
- من اصلا به چیز زشتی فکر نکردم ساکت شو!!!
فلیکس باز باعث خنده‌ی چان شده بود، تعداد دفعاتی که این اتفاق میوفتاد دیگه از دست هر دوتاشون در رفته بود.
+ باشه باشه کوچولو منحرف
فلیکس میخواست بجای رامیون مغز و دهن خودشو بپزه که انقدر جلوی چان ضایع بازی درنیارن. فلیکس تو جمع دوستاش تنها کسی بود که ازین جوکا میگفت چرا دقیقا الان هول کرده بود؟ کریستوفر بنگ‌چان فلیکس رو گیج‌ میکرد.



خجالت میکشم بگم، سلام؟ :*
ببخشید دیر شد یه پارت کوچولو و زشت دیگه خدمت شما.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 14 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

yeppi neighbour ( chanlix ) Where stories live. Discover now