ep 01.

92 13 5
                                    

  ⋆ ࣪ ‌ ִ ۫  ּ  chan ::

- چند ساعت دیگه میرسی؟
+ نمیدونم چانگبین نمیدونم، فقط میدونم خیلی خوابم میاد و دارم دیوونه میشم.
- تا برسی کره بخواب، میام دنبالت.
+ باورم نمیشه این خانواده باعث شد تمام رویام رو با مهاجرت از دست بدم، خوب شد تورو دارم
- سخت نگیر چان، قرار نیست رویات فقط توی یک کشور حبس بشه میتونی اینجا هم ادامه بدی.
+ چانگبین دارم بیهوش میشم، خدافظ
- زنده برس کره.

بعد از تقریبا ۱۰ ساعت پرواز بالاخره وارد کره شد ، شهری که ازش خاطره خوبی نداشت و باعث یادآوری تمام اتفاقات بچگی ـش با خانواده اش میشد.
ساعت نزدیک ۴ صبح بود و مطمئن بود دوست احمقش تا این ساعت بیدار مونده تا بیاد دنبالش و همینجور هم بود. وقتی از فرودگاه خارج شد چانگبین رو دید که تکیه داده به ماشین جدیدش و فکر میکرد خیلی دختر کش شده.
+ کسی قرار نیست ساعت ۴ صبح مخش زده بشه چانگبین.
- کریستوفر بنگ چااان !!
بعد از دادی که چانگبین زد پرید بغلش، تنها خاطره ی خوبی که از کره داشت دوست شدن با چانگبین بود.
+ چطوری احمق
- بس کن بنگ چان من دیگه اون چانگبین نیستم الان خیلیا میخوان با من باشن
+ باشه باشه
- سوار شو
+ پولدار شدی سئو چانگبین، تند تند ماشین عوض میکنی
- مشکل داری تاکسی بگیرم برات؟
بنگ چان دستاشو به حالت تسلیم بالا گرفت و از لحن حرص دار چانگبین خنده اش گرفت.
+ اوکی عصبانی نشو سئو چانگبین.

بعد از گذشت نیم ساعت به خونه چانگبین رسیدن.
+ خونتونو عوض کردید؟
- اره، خونه قبلی رسما پوسیده بود.
+ بچه پولدار
- بنگ چان !!
چان میدونست چانگبین ازینکه بهش بگن بچه پولدار یا بهش یادآوری کنن از یه خانواده پولداره بدش میاد ولی خیلی کیوت میشد وقتی بهش تیکه می انداخت .
- مامان و بابام هنوز توی خونه قبلی ان. عاح با جمله ی " اینجا پر خاطرات قدیمی‌ـه " خودشونو چسبوندن به اون خونه ی پوسیده ‌، فقط منو ریوجین اینجاییم.
+ ریوجین ؟ وااهه اخرین خاطره ای که ازش دارم یادمه یه بار براش کتاب داستان نخوندی و تخم مرغ خامو کوبوند تو صورتت.
با یاد اوری این خاطره زد زیر خنده.
- ساکت شو کریستوفر بنگ چان.

خونه چانگبین خیلی "مدرن" بود. واقعا مدرن بود. و چان عمرا میتونست توی همچين جایی زندگی کنه.
- سر صدا نکن. ریوجین خوابه.
+ برادر نمونه
چانگبین حرف بنگ چان رو نادیده گرفت و سعی کرد دوست احمقشو نزنه.
+ من کجا بخوابم؟
- چه سوالیه؟ تو آشپزخونه
با دیدن چهره بنگ چان فهمید دوستش واقعا هنوزم یه احمقه.
- بنگ چان اتاق من‌ میخوابی
+ اهان.
- خیلی احمقی
+ رو تخت دیگه؟
- بچه سوسول
+ بچه پولدار

- tomorrow ۫  ⋆ ࣪ ‌ ִ ۫  ּ  felix ::
+ عاااااااححححح
- چته دیوونه
+ جیسونگ من واقعا نیاز دارم خودکشی کنم
- قبل اینکه خودکشی کنی خودم میکشمت، حالا چیشده؟
+ صاحبخونه ام زنگ زده میگه قراره برات همسایه بیاد.
- چه بدی داره؟
+ تو واقعا دیوونه ای جیسونگ. همسایه یعنی آدم، آدم یعنی عذاب.
- باشه باشه نمیخواد انقدر جو بدی. کی هست طرف؟
فلیکس با کج کردن دهنش گفت
+ آقای کریستوفر بنگ چان
- چه اسم طولانی
+ این الان اصلا مهم نیست هان جیسونگ
- خب چه بدی داره؟ حداقل شاید از سینگلی دراومدی
+ اولا همه ی ادم های جهان گی نیست جیسونگ، دوما من همین الان ازین یارو کریس متنفرم.
- باشه ساکت شو لی فلیکس استاد اومد.

بعد از تموم شد کلاسشون با بی حوصلگی وسایلش رو جمع کرد و منتظر دوست مشاورش موند تا باهاش بیاد.
+ بدو جیسونگ چون میتونم از گشنگی تورو هم‌ بخورم
- بریم

تو راه برگشت از خونه، جیسونگ مجبور شد زود تر بره چون مامانش مهمون دعوت کرده بود و از اون جایی که سوگولی مامانشه باید میرفت کمکش.
- راستی فلیکس شب چه کاره ای؟
+ هیچ فکری نکن. کلی از پروژه هام مونده و بدبختم
- عاح باشه. فعلا
با بی حوصلگی برا جیسونگ دست تکون داد و راهی خونه شد.

هی‌هی پارت وان :)
متاسفم اگه اشتباهاتی داره.

yeppi neighbour ( chanlix ) Where stories live. Discover now