"شروع یک داستان"

119 23 5
                                    

من یک مشت زدم تو صورتت، و همه چیز از اینجا شروع شد. طبیعتا شروع یک داستان عاشقانه نباید اینطور باشه. معمولا با قدم زدن زیر شکوفه‌های گیلاس یا اینجور مزخرفات شروع می‌شن. هرچند من هیچوقت تو مخیله‌ام هم چنین چیزهایی نمی‌گنجید، با اینکه اینجا آمریکاست، و ما هم تو مینه سوتا هستیم، ولی مردم همچنان از کوییرها متنفرن.

با همه‌ی این‌ها، این یک داستان عاشقانه راجع به دوتا پسر آسیایی و یک کادیلاک سبز رنگه.

[Green cadillac | sope]Where stories live. Discover now