"عجب بزن بهادری هستی پسر."
اولین جملهای بود که حین تمیز کردن زخم روی گونهام بهم گفتی. هرچند که روی صورت خودت هم جای مشت و کبودی به چشم میخورد، اما اون اکلیلهای سبز رنگ روی گونهی راستت باعث میشدن همهی اون کبودیها کمرنگ به نظر بیان.
"بهت نمیاد تو این سن کادیلاک داشته باشی."
اولین جملهای بود که من بهت گفتم، بعد از اینکه یکی از اون چسب زخمهای ستارهای رو روی صورتم چسبوندی و خندیدی. هوای داخل ماشین گرم بود و روکشهای چرم ماشین بخاطر مدت طولانی موندن زیر آفتاب داغ کرده بودن.
"مال من نیست. مال پدربزرگمه."
"قاچاقی ازش استفاده میکنی؟"
"میشه گفت."
"اسمی هم داره؟"
طوری با تعجب بهم نگاه کردی که انگار تا به حال نشنیدی یک نفر روی ماشینها اسم بذاره. یک مقدار احساس حماقت کردم.
"خب، نه؟"
"اسمش و بذار ایلایدا."
YOU ARE READING
[Green cadillac | sope]
Fanfictionدههی هشتاد میلادی، یک کادیلاک سبزرنگ، و مین یونگی پسر عصبی نوجوونی که چیز زیادی راجع به عشق نمیدونه. Couple: sope Genre: fluff, slice of life, romance, school life (این فیک تو چنل Sopenation هم آپ شده.)