مخفیگاه⚠︎︎

148 27 5
                                    

در مخفیگاه، گنگِ جین مشغول جا به جایی و بسته بندی مهمات بودند، جین تصمیم داشت پولی که از فروش اسلحه‌ها به دست می‌آورد رو بین مردم فقیر نشین پخش کنه مثل تمام دفعات قبل!

دستاش و بهم کوبید تا توجه همه رو به خودش جلب کنه،درست در وسط مخفیگاه ایستاده بود و تمام چشم‌ها بهش خیره بودند:

-کارتون عالی بود فقط باید هر چه سریعتر کار بسته بندی و خارج کردنشون و انجام بدیم قبل اینکه اون کلانتر مزاحم سر و کلش پیدا بشه!

به طرف جونگکوک که روی پله‌ای دراز کشیده بود چرخید:

-کوکی اگه بخوایم به موقع کارها رو ردیف کنیم تو هم باید کمک کنی!استراحت کافیه

درسته که جین رئیس اون گروه به حساب می‌اومد ولی همه‌ی اعضا همدیگه رو از بچگی میشناختند و با گذشت سالها دیگه به خانوادهِ‌ی‌ هم  تبدیل شده بودند و باهم غیر رسمی حرف میزدند

Sheriff Where stories live. Discover now