در مخفیگاه، گنگِ جین مشغول جا به جایی و بسته بندی مهمات بودند، جین تصمیم داشت پولی که از فروش اسلحهها به دست میآورد رو بین مردم فقیر نشین پخش کنه مثل تمام دفعات قبل!
دستاش و بهم کوبید تا توجه همه رو به خودش جلب کنه،درست در وسط مخفیگاه ایستاده بود و تمام چشمها بهش خیره بودند:
-کارتون عالی بود فقط باید هر چه سریعتر کار بسته بندی و خارج کردنشون و انجام بدیم قبل اینکه اون کلانتر مزاحم سر و کلش پیدا بشه!
به طرف جونگکوک که روی پلهای دراز کشیده بود چرخید:
-کوکی اگه بخوایم به موقع کارها رو ردیف کنیم تو هم باید کمک کنی!استراحت کافیه
درسته که جین رئیس اون گروه به حساب میاومد ولی همهی اعضا همدیگه رو از بچگی میشناختند و با گذشت سالها دیگه به خانوادهِی هم تبدیل شده بودند و باهم غیر رسمی حرف میزدند
YOU ARE READING
Sheriff
Fanfictionنامجون با وجود دو رگه بودنش به خاطر هوش بالاش کلانتر شهر کوچیکی اطراف کره میشه،چیزی که تا به امروز اتفاق نیوفتاده. همه با نامجون خوب بودن و دوسش داشتن بجز یه نفر.کیم سوکجین،تنها گنگستری که همه هیونگ صداش میزدن چون هرکار خلافی انجام میداد برای حمایت...