اعتراف✍︎︎

145 23 4
                                    

تنها توی تک سلولش نشسته بود و از پشت میله‌های آهنی میتونست چهره بهم ریخته کلانتر و ببینه:

-خیلی گشنمه چیزی برای خوردن تو این دخمت نداری؟

کلانتر نگاهش رو از روی پروندهای جلوش،کاغذهایی که نشون دهنده حکم دستگیری کیم بودن برداشت و به زندانی پرروش نگاه کرد، کیم بیشتر روی نیمکت داخل سلولش لم داد:

-فکر کنم یکی دو روزه غذا نخوردم

کلانتر بسته شکلات روی میزش و برداشت و دستش و از لابه‌لای میله‌ها رد کرد و شکلات و سمت کیم انداخت:

-حتی یه گنگستر هم باید به غذا خوردنش اهمیت بده

کیم به سرعت بسته رو باز کرد و‌با دیدن شکلات‌های مورد علاقش سریعا نصف بسته رو بلعید و با صرف نظر کردن از لطف کلانتر در حالی که دهنش پر از شکلات بود و دور لبش کمی رد شکلات مونده بود به کلانتر توپید:

Sheriff Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon