⚜𝐒𝐞𝐜𝐨𝐧𝐝 𝐁𝐨𝐨𝐤: 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝐓hirty🪷

146 19 8
                                    

ساعت شنی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


ساعت شنی


مشتی شن‌ و ماسه به من بدهید، می‌خواهم این شیشه‌ی شکسته را بند بزنم.

مشتی سنگ خرد شده، مشتی خاک پوسیده، مشتی گل خشکیده...

دستم به ستاره‌ها نمی‌رسد، ذره‌ای نور به من دهید.

دستم به جایی بند نیست، ریسمانی برای تعلق به سمتم بگیرید...

گیر افتاده‌ام، در بی‌رحمیِ سیاهی کهکشان.

اسیر شده‌ام، میان انتهای زمان...

ستاره‌ای دیگر در این سمت ساعت شنی نیست، من دانه به دانه‌ی ستاره‌ها را گشتم...تا ستاره‌ی چشمان تو را بیابم؛ نگاهت را نیافتم، نبودی، نیستی...

یک جفت ستاره‌ به من دهید، تا آن‌ها را ببوسم...

نکند ستاره‌ها‌ی چشمانت ذوب شده باشند؟ آنگونه که من در این تاریکی می‌میرم!

یک بند عشق به من دهید...تا قلب دلتنگم را بند بزنم؛ تپش‌هایش دارند در نبود ستاره‌های چشمک زن تو، تمام می‌شوند.

_آواره‌ای در لحظات رو به پایان کهکشان_

༺♡༻


















سرزمین لموریا

اقیانوس اطلس، نزدیکیِ صحرای لموریا


دو مرد بر روی عرشه‌ی کشتی‌ِ ایستاده بودند و می‌گذاشتند نسیم اقیانوس، صورت‌هایشان را لمس کند. یک روز کامل از سفرشان می‌گذشت، یافتن این نقطه از دریای وسیع، هیچ کار آسانی نبود. مختصاتی که از برخورد آن نقاط آسمانی، در زمان طلوع باید پیدا می‌کردند جزئیات زیادی را به دنبال داشت.

ولیکن حالا اینجا بودند، شاهزاده‌ی آتلانتیس در کنار رز آبی‌اش؛ همراه با تعدادی سرباز و خدمه.

پروتئوس اصرار زیادی برای همراهی هایجیا و فرمانده کرده بود اما تهیونگ ترجیح داد در غیاب آن‌دو، ژانوس توسط درمانگر مراقبت شود و آتلانتا هم مسئولیت‌های شاهزاده را به دوش بکشد.

"حتی نمی‌دونم قراره چه اتفاقی بیفته، زمانی که خورشید طلوع می‌کنه...زمانی که مشعل رو در اون نقطه از اقیانوس روشن کنم...به نظرت قراره چی بشه پروتئوس؟"

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 16 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Death In The Deep(KookV)Where stories live. Discover now