⚜𝐒𝐞𝐜𝐨𝐧𝐝 𝐁𝐨𝐨𝐤: 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝐄𝐥𝐞𝐯𝐞𝐧🪷

145 20 12
                                    

قسمت یازدهم: صورت فلکی سیگنوس

میان هزاران کتابی که تا به اکنون خوانده‌ بودم، صدها روایت برای سیگنوس وجود داشت.

همان قوی به رنگ مهتاب...همان پرنده‌ای که همراه با ظرافتش ستونِ کهکشان‌ها شده بود.

قویی که اینبار بال‌هایش را گشوده و به موازات خط بی‌انتهای افق به سوی این دوزخ می‌آمد.

از کجا؟ نمی‌دانم...شاید از یک بهشت؟

آخر آن سیگنوس سیمایی بارها زیباتر از هر ایزدی داشت. نمی‌دانم کفر و عبادت چیست ولیکن...چشم‌های من با کذب ناآشنا بودند و آن قو به راستی که زیبا بود.

صلیب شمالی‌ای که از بال‌های نرم و ظریفش محافظت می‌کرد و دریاچه‌اش؟...نمی‌دانم!

او میان کهکشان راه شیری می‌زیست ولیکن چهره‌اش میان آیینه‌ی دریاچه‌ی کوچک روبه‌رویم نقش بسته بود...

سیگنوس زاده‌ی کجا بود؟

آسمانی که تصویرش در دریاچه افتاده یا آن قویی که به آسمان می‌نگریست...

شاید هم...او زاده‌ای از گوشت تپنده‌ی میان سینه‌ی من بود؟ نه!

این قلب من بود...قلبی زاده‌ی سیگنوس! قلبی زاده‌ی عشق آن قوی آسمانی!

_شاهزاده‌ی کوچکی که تنها گلش را رها نکرد، اما این گلش بود که عزم رفتن کرد‌._






قصر آتلانتیس

کاخ شرقی_محل اقامتِ شاهزادگان

از کنارِ هر شیشه‌ی شفاف یا آیینه‌ی¬ای از جنس آلیاژهای برنج که رد می‌شد، نگاه می‌گرفت. می‌دانست که شب‌بیداری‌ها و عواطف سردرگمش چه بلایی بر سر رنگ رخسار و چاله‌ی چشمانش آورده. علاوه بر آن زخم‌های پی در پی‌ای که روی تنش نشسته بودند و دل‌نگرانی‌های بی‌انتهایش لحظه‌ای مجال زندگی به شاهزاده نمی‌دادند.

دل‌واپسی‌هایش آنچنان سر به فلک کشیده بودند که حتی فرصت دیدار با دلایل تشویش‌هایش را هم نداشت. همانند حالا که پس از گذشت چندین روز قصد دیدن خواهرش را کرده بود.

خورشید هنوز حتی رخ کوچکی هم نشان نداده ولیکن پروتئوس به اقامتگاهش برگشته بود تا همراه با نسیم خنک، استحمام و لباسی مناسب بر تن کند.

شاید به رنگی که خواهرش دوست داشت؟ پس توگای زمردفامش را برداشت و با دقت بندهایش را بست. در آخر تارهای بلند موهایش را از حصارِ میله‌ی سیم‌گون رها کرد تا صورت، گردن و شانه‌هایش را بپوشاندند.

اینگونه...رنگ نداشته بر رخسارش به چشم‌های نگران ژانوس نمی‌آمد؟ می‌آمد...مطمئن بود که خواهرکش متوجه حال نابسامان او می‌شود. آخر ژانوس هم به اندازه‌ای که در دل خودش مهر آن دختر بود، پروتئوس را دوست داشت.

Death In The Deep(KookV)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora