18. Snow prince.

83 16 48
                                    

- دو روز بعد.

به جای خالی مدالش نگاه کرد و چمدونش رو بست. حس بدی از فروختنش نداشت. شاید نقره‌ی کشوری یکی از مهم‌ترین بُردهاش محسوب می‌شد اما دیدنش فقط یادآور کوه احساسات بدی بود که این چند روز تجربه کرد.

خسارتی که باید می‌پرداختن، کم و بیش جمع شده بود. اون‌ها درخواست چند میلیون تخفیف دادن اما موافقت نشد و باید تمام چهل و نُه میلیون وون رو به حساب خانواده‌ی هان پرداخت می‌کردن. دست‌هاش لای موهاش چنگ شدن و پوفی کشید.

- "چرا این چند میلیون جور نمی‌شه.."

زیر لب زمزمه کرد. خسته بود. حس می‌کرد تا چند ماه نمی‌تونه حتی شنیدن کلمه‌ی پول رو هم تحمل کنه. اما توی دنیایی که چرخش با همین اسکناس‌های کاغذی بدرنگ می‌چرخید، همچین درخواستی غیر ممکن بود. زندگی طبق معمول قرار نبود بهش آسون بگیره. اون‌ها در عرض سه روز چهل و چهار میلیون از دست داده بودن؛ و قرار نبود با پرداختنش دوباره همه‌ چیز از اول شروع بشه. باید به شهرشون برمی‌گشتن و تا جون داشتن کار می‌کردن تا قرض‌هاشون رو پرداخت کنن. و دوباره باید کار می‌کردن تا بتونن اوضاع زندگیشون رو به حالت نسبتا نرمالی که قبلا بود، برگردونن. همه‌ چیز مثل دومینویی بود که اشتباهی دستت بهش می‌خوره و کامل خراب می‌شه. مثل اثر پروانه‌ای. مثل ترک دیواری که آروم آروم منجر به فروریختن ساختمون می‌شه. کاش درست شدن بعضی چیزها هم مثل خراب شدنشون بود. همون قدر سریع و توقف ناپذیر..

هوسوک از در وارد شد و خودش رو روی تخت انداخت. حتی دیگه نمی‌تونست تظاهر به عادی بودن بکنه. جفتشون انگار از جنگ برگشته بودن.

+ "برای آخر شب بلیط گرفتم."

سر یونگی هنوز میون دست‌هاش بود.

- "هنوز پنج تا مونده.. چجوری بریم؟"

+ "یه کاریش می‌کنیم."

بعد از گفتن این جمله، نگاهش سمت گوشه‌ی اتاق رفت و نگاه یونگی سمت اون.

- "حتی فکرش هم نکن!"

+ "چاره‌ای نداریم. احمق نباش."

بلند شد و سرش داد زد.

- "تو احمق نباش! من اسکیت‌هام رو نمی‌فروشم."

نشست و سرش رو بالا گرفت تا بهش نگاه کنه‌.

+ "چرا مثل بچه‌ها رفتار می‌کنی؟ دوباره می‌خریم خب."

درحالی که ازش دور می‌شد پوزخندی زد.

- "معلومه که نمی‌خریم. یه جوری خوردیم زمین که دیگه حتی نمی‌تونیم بلند بشیم."

دیگه صبرش تموم شده بود. ایستاد و صدای بلندش توی اتاق پیچید.

+ "مقصر این زمین خوردن کیه؟ هوم؟ این همه گند زدی کافی نبود؟ می‌خوای بخاطر پنج میلیون جفتمون رو بندازن زندان؟!"

𝖢𝗁𝖺𝗆𝗉𝗂𝗈𝗇 | 𝖲𝗈𝗉𝖾Where stories live. Discover now