«نقاب پوش،اون یه نقاب بالماسکه مشکی پوشیده بود.»
سوهو آخرین دکمه لباسش را بست،بر روی تختش نشست.
«مطمئنی که یه نقاب بالماسکه بوده؟»
کریس به دیوار روبه‌روی او تکیه داد و دستانش را روبه روی سینه اش قلاب کرد.
«اره،یه نقاب بالماسکه با جنس تور مشکی به همراه سنگ های منجوق دوزی شده بود.»
دستی به گردنش کشید،به سمت کتابخانه کوچک اتاقش رفت،کاغذ و مدادی را برداشت.
«دقیق،جز به جز جزئیاتش رو بگو تا بکشمش.»
کریس در کنار سوهو نشست،نمی‌دانست چرا او بوی خوبی می‌داد در حالی که تازه از خواب بلند شده بود،با نگاه منتظر سوهو فکرش را جمع کرد.موهای بلندش را به پشت گوشش روانه.
«فقط ابرو و چشم هارو دربر میگیره نقابه،بعد بالای جای خالی چشمش با جواهرات سفید رنگ منجوق دوزی شده.همین رو یادمه!»
درحالی که داشت ماهرانه خطوط را بر روی کاغذ می‌کشید،اخمی تزئینی بر روی صورتش داشت و لبانش را جمع کرده بود.
چهره اش مانند پسر بچه ای تخس که لبان سرخش جمع شده اند زیبا بود،لبخندی بر روی لبانش نقش بسته بود.فارغ از آن که هر ساعت بیشتر محو آن پسرک می‌شد.
بعد از گذشت دقایقی سوهو دست از کشیدن برداشت،لبخند پررنگی به او زد و کاغذ را جلوی صورتش گرفت.کریس با دیدن آن نقاشی لبخندش محو شد،چگونه آنقدر مانند آن نقاب کشیده شده بود.
شگفت زده به سمتش چرخید،با هیجان برای ادای کلمات دستش را تکان داد.
«باورم نمی‌شه خود خودشه،چه طور اینقدر دقیق کشیدی؟»
سوهو خنده آرومی از ذوق زدگی مرد کرد،همان گونه که لبخند دندان نمایی بر لب داشت گفت.
«طبق توصیفای تو کشیدمش،نقاش ماهریم نه؟»
کریس به سمتش کمی خم شد و دوباره کاغذ را درون دستانش گرفت،هنوز برایش شگفت انگیز بود که او آنقدر دقیق آن را کشیده.
«اره!ولی این نقاب رو قبلا جایی دیدی؟»
با سوال یهویی کریس نگاهی به او انداخت،حال موهای بلندش بر روی صورت استخوانی اش ریخته بودند.
«نه،نمی‌دونم شاید توی یه مراسم بالماسکه،آخه این نقاب یه نقاب زنانس،ظرافتی که داره زنانگی رو درش داد می‌زنه.»
کریس همچنان متفکر به آن نقاشی خیره شده بود،چهره آن نقاب پوش را به یاد نداشت تنها موهای سیاهی که تا چشمانش را پوشانده بود را به یاد داشت.از سر جایش بلند شد به سمت کشوی میزش رفت و بند چرمی را که چند روز پیش خریده بود را برداشت.
ESTÁS LEYENDO
Solar eclipse | کسوف
Ficción histórica"همه چیز مانند بیگ بنگ اتفاق افتاد فرای صوت فرای چشمان بینا،یک آن دنیا خاموش شد و نوای غمگین ویولن بانوی شرقی در سیاه چاله چشمان کسی خفه اما وصال دوباره خورشید و ماه کسوف بود. کسوفی که درنهایت باعث مرگ بزرگترین ستاره این منظومه شد." 🌑 Fic: Solar e...
