در چند روز گذشته آنقدر برای هردویشان رویایی بود که گاه در موج های احساسات چشمانشان غرق میشدند و با گرفتن دست یکدیگر نوعی واقعی بودن را بهم یادآوری میکردند.
درحالی که بر روی پاهای کریس خوابیده بود و کتابی را میخواند،نگاهی به او کرد که آنچنان غرق در نواختن ساز برایش بود که متوجه نگاه های خیره سوهو نشده بود.
آرام از روی پای او بلند شد،دستش را بر روی دست او گذاشت تا اورا متوقف کند.کریس با لبخند آبروی بالا انداخت.به آرامی ویولنش را کنار گذاشت.
«چیزی میخوای بهم بگی؟»
سوهو نفس مقطعی کشید،کنجکاوی داشت اورا به سمت و سوهای زشتی سوق میداد.
«اوننوشته پشت ویولن چیه؟»
با سوال سوهو آب دهانش را قورت داد،کریس نمیدانست آنقدر شجاعت روبه رو شدن با واقعیت را دارد یا نه اما نفس عمیقی کشید و لبش را تر کرد.
«اخرین نامه خالم به مادرم،یادمه تا آخرین لحظه اونو پشت ویولن هک کرد.»
کمی مکث کرد و ادامه داد.
«یادته گفتی چه طور ناشنوا شدی؟»
سوهو با تردید سرش را تکان داد.
«پشت این ویولن آدرس کارخونه نوشته شده بود،نمیدونم شاید خالم یکی از کارگرای اون کارخونه بوده.»
سوهو با افسوس سری تکان داد،اما به یاد نداشت کارگر شرقی در آن کارخانه دیده باشد اما همچنان کنجکاوی به او غلبه کرده بود.
«این قطعه ای که نواختی،همون قطعیه که هرساله توی اواخر فوریه مینوازی درسته؟داستانش چیه؟»
چهره اش ناراحت به نظر میآمد،دوست نداشت کریس را ناراحت کند اما کنجکاوی ذهنش را رها نمیکرد پس با تردید به او نگاه کرد.
«کیم هانول اون قطعه رو تو یه شب زمستونی وقتی برای اولین بار بابت یه هجرت سخت احساس شادی کرد،اونو نوشت.»
سوهو با دقت حرکات دستش را دنبال میکرد،کیم هانول؟منظورش مادرش بود؟گیج شده به نگاه کرد.
«کیم هانول؟»
کریس سری تکان داد.
«مادرم،اون یه بانوی اشراف زاده کره ای بود؛از نوادگان پادشاه کیم آل جی.»
سوهو شوک شده چندین بار پلکی زد،بدان آنکه حرفی بزند به سمت کتابخانه منزلش رفت.با برداشتن کتابی با جلد پارچه ای که ورقه های آن با بند ابریشم به یکدیگر دوخته شده بودند،به سمت او برگشت.
کریس کنجکاوی درحالی از پشت به آرنج هایش تکیه داده بود به کارهای سوهو خیره شده بود.سریع به سمتش آمد و کتاب را بر روی زمین گذاشت و آن را باز کرد.
أنت تقرأ
Solar eclipse | کسوف
أدب تاريخي"همه چیز مانند بیگ بنگ اتفاق افتاد فرای صوت فرای چشمان بینا،یک آن دنیا خاموش شد و نوای غمگین ویولن بانوی شرقی در سیاه چاله چشمان کسی خفه اما وصال دوباره خورشید و ماه کسوف بود. کسوفی که درنهایت باعث مرگ بزرگترین ستاره این منظومه شد." 🌑 Fic: Solar e...