اخمی کرد و با حرص داد زد : فاک بهت هوانگ هیونجین! اصلا چرا عین احمقا منتظرت موندم؟
دوچرخه شو گرفت و به سمت مدرسه راه افتاد، هیونجین در حالی که بندهای کانورس مشکی رنگش باز بودن، از خونه دویید بیرون و داد زد : هی! لیکس! صبر کن!
فلیکس بدون اینکه نگاهش کنه سرعت شو بیشتر کرد و گفت : برو بمیر!
هیونجین کمی کروات شو درست کرد و بعد از انداختن بند کولهش روی دوشش، دویید سمت فلیکس و جلوی دوچرخه وایساد
در حالی که نفس نفس میزد گفت : معذرت..میخوام..
فلیکس چشم غره ای رفت و گفت : هر روز صبح یه ساعت منو دم خونه تون معطل میکنی!
هیونجین با لحن مظلومی گفت : یا! خواب موندم..
فلیکس : معلوم نیست شب قبلش چه غلطی میکنی که همش خواب میمونی! زود باش دیرمون شده این دفعه مدیر یانگ ببینه دیر اومدیم دوباره مجبور مون میکنه اون زمین بسکتبال کوفتی و تمیز کنیم و قسم میخورم اگه این اتفاق بیفته خفت میکنم هیونجین!
هیونجین دستشو توی جیبش فرو کرد و خودشو با فلیکس هم قدم کرد : همچین اتفاقی نمیفته لیکس! نمیفهمم چرا اول صبحی انقد حرص میخوری؟
فلیکس نگاه ترسناکی بهش کرد که هیونجین تصمیم گرفت تا لحظه ای که میرسن مدرسه ساکت باشه..
YOU ARE READING
𝖥𝗋𝗂𝖾𝗇𝖽𝗌 𝗈𝗋 𝖬𝗈𝗋𝖾?
Fanfictioncouple : hyunlix genre : dram - school life - fluff (mini fiction) written by lixie