- step 02

492 45 1
                                    

با تعجب به هیونجینی که سرشو روی شونه‌ش گذاشته بود نگاه کرد و چیزی نگفت، هیونجین نفس عمیقی کشید و گفت : خسته شدم..

با تعجب به هیونجینی که سرشو روی شونه‌ش گذاشته بود نگاه کرد و چیزی نگفت، هیونجین نفس عمیقی کشید و گفت : خسته شدم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

فلیکس چشاشو تو حدقه چرخوند : تو فقط سه تا مسئله ریاضی انجام دادی هیونجین!

هیونجین سرشو بلند کرد و بهش نگاه کرد : یا! میدونی همونا چقدر سخت بود؟ معلومه که درک نمیکنی! همه مثل تو مخ ریاضی نیستن!

فلیکس بیخیال به صندلی تکیه داد و از قهوه اش نوشید : من مخ ریاضی نیستم فقط به جای اینکه راجب سینه و باسن دخترا رویا بسازم سر کلاس به درس گوش میدم!

هیونجین با چشمای گرد شده گفت : یا! یا تو..! کی گفته همچین کاری میکنم؟

فلیکس بدون اینکه نگاهش کنه جواب داد : قبل از اینکه شبیه قربانیا رفتار کنی یاد بگیر دفتر طراحی تو جلو دست من نزاری! منو تو رو نشناسم باید برم بمیرم!

هیونجین با لبای آویزون اخمی کرد و دفتر طراحی شو از زیر میز برداشت و توی کوله‌ش گذاشت

فلیکس خنده ریزی کرد و از روی نیمکت بلند شد : من میرم قدم بزنم!

هیونجین سریع بلند شد و گفت : هی! صبر کن منم میام!

𝖥𝗋𝗂𝖾𝗇𝖽𝗌 𝗈𝗋 𝖬𝗈𝗋𝖾?Where stories live. Discover now