- step 12

244 36 8
                                    

در اتاقو باز کرد و کلشو برد داخل، نیم‌نگاهی به چان انداخت و درست همون لحظه چان سرشو بالا آورد و نگاهشو به فلیکس داد.

فلیکس وارد اتاق شد و درو بست : ازم ناراحتی؟

چان پلکی زد و با تعجب گفت : چرا باید ناراحت باشم؟

فلیکس با شرمندگی دستشو پشت گردنش کشید و گفت : چون تو به خاطر من اومده بودی ولی من منتظر نموندم و با هیونجین رفتم..

چان لبخندی زد و سرشو به چپ و راست تکون داد : ناراحت نشدم، بهت حق میدم چون حال دوستت خوب نبود!

فلیکس خودشو روی تخت پرت کرد و گفت : یه مدته همینجوریه! سر چیز‌های کوچیک و ساده قهر میکنه..یا فکر میکنه بهش اهمیت نمیدم و دوسش ندارم! حتی خوشش نمیاد به بقیه نزدیک بشم، هیونجین قبلا اینجوری نبود مطمعنم یه اتفاقی افتاده!

نفس عمیقی کشید و ادامه داد : هیچی هم بهم نمیگه! ممکنه بعد از این همه سال دوستی باهام احساس راحتی یا صمیمیت نداشته باشه؟

چان گوشیشو خاموش کرد و روی میز گذاشت، مثل فلیکس روی تخت دراز کشید و متفکرانه به سقف خیره شد : فکر نمیکنم موضوع این باشه، گفتی وقتی میری پیش بقیه خوشش نمیاد؟

فلیکس با تکون دادن سرش تایید کرد.

چان پرسید : یعنی یه چیزی مثل حسودی کردن؟

فلیکس دوباره با سر تایید کرد و گفت : یه سری رفتارای عجیب داره! مثلا چمیدونم..یهویی بهم نزدیک میشه! یا بعضی وقتا برمیگردم سمتش میبینم با لبخند بهم خیره‌ست!

چان نیشخندی زد و چشاشو ریز کرد، فلیکس نگاهشو به چان داد و اخم ریزی کرد : این قیافه یعنی چی؟

چان چرخید سمتش و گفت : مشخص نیست؟ دوست داره!

فلیکس گیج گفت : خب منم دوسش دارم!

چان چشاشو توی حدقه چرخوند و گفت : نه اونجوری که فکر میکنی! مثل یه دوست یا برادر نه، فراتر از این دوتا حس دوست داره!

فلیکس پلکی زد و نیم خیز شد : ولی اون دوست صمیمیمه!

چان ابروشو بالا داد : مگه دوست‌های صمیمی نمیتونن عاشق هم بشن؟

فلیکس با شنیدن کلمه "عشق" اخم‌هاش شدید تر شد و نگاهشو از چان گرفت : همچین چیزی نیست! ما فقط دوستیم! نمیخوام دوستی مون سر این چیز‌های مسخره بهم بخوره!

چان سرشو تکون داد و گفت : می‌فهمم اما عاشق کسی شدن یا دوست داشتن کسی دست خود آدم نیست! مطمعنم هیونجین اگه حق انتخاب داشت هیچوقت انتخاب نمیکرد عاشق دوست صمیمیش بشه که دوستی چندین ساله شونو خراب کنه!

فلیکس خواست چیزی بگه که چان ادامه داد : در هر صورت، ممکنه من اشتباه برداشت کرده باشم اما با توجه به چیز‌هایی که میگی تنها دلیل این رفتارش همینه!

کمی فکر کرد و از روی تخت بلند شد، وقتی توی حیاط مدرسه چان دستاشو گرفته بود به طور واضحی حسادت هیونجین و ناراحت شدنش رو دید پس این یعنی هیونجین به بنگ چان حسودی میکرد!

هیونجین دوسش داشت؟ باید مطمعن میشد! دست چان و گرفتو کشوندش جلوی آینه، چان گیج به فلیکس که وارد دوربین گوشیش شده بود نگاه کرد و گفت : دقیقا داری چیکار میکنی؟

فلیکس نیشخندی زد و گفت : عملیات از امروز شروع میشه! باید بفهمم هوانگ هیونجین واقعا دوسم داره یا نه! با آپلود کردن عکس جدیدمون مشخص میشه!

چان ابرویی بالا داد : عکس جدیدمون؟

فلیکس چشاشو تو حدقه چرخوند و بازوی چانو گرفتو بیشتر بهش نزدیک شد : آره همین عکسی که چند ثانیه دیگه قراره بگیریم! حالا چرا مثل دسته بیل اون گوشه وایسادی؟ ژست بگیر زود باش!

چان به خاطر احمق بودن فلیکس لبخندی زد و دستشو زیر چونه‌ش گذاشت و با دست دیگه‌ش "V" نشون داد و فلیکس انگشت شو روی دکمه فشار داد.

چان به خاطر احمق بودن فلیکس لبخندی زد و دستشو زیر چونه‌ش گذاشت و با دست دیگه‌ش "V" نشون داد و فلیکس انگشت شو روی دکمه فشار داد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کپشن پست فلیکس :
With channie❤️

𝖥𝗋𝗂𝖾𝗇𝖽𝗌 𝗈𝗋 𝖬𝗈𝗋𝖾?Where stories live. Discover now