S1|EP:41

886 168 145
                                    

چند بار به در زد با نشنیدن جوابی در رو باز کرد و وارد اتاق شد با دیدن جسم مچاله شده پسرش رو تخت سمتش رفت و باسن قلبمه شده‌اشو نوازش کرد:

_مینی با من قهر کرده؟

با فین فین کردن پسر طاقت نیاورد و از شکمش گرفت و تو بغلش کشید:

_الهی قربونت برم من

به چشای سرخ از اشکش نگاه کرد و تن لرزونشو تو بغلش فشرد:

_گریه نکن دیگه

_تو دعبام...هق...کلدی

_چون کار زشتی کرده بودی

_نخیلم

_پسرم حیوون زبون بسته رو اذیت می کنی منم کنترولمو از دست دادم

_چلا نمیلیم پیس ددی

_من با ددیت قهرم

مین گی متعجب با مشتش دماغشو مالید و چشای درشتشو به پدرش دوخت:

_چلاااا

_چون ددیت پسر بدی شده بود

_نهههه ددی من خوبههههه

موهای نرمشو بوسید و اشک خشک شده‌ی گوشه چشمشو پاک کرد:

_میشه پیش تو از ددیت بد گفت؟

مین گی خندید و دستشو طبق عادتش رو لبای جیمین گذاشت:

_با ددی آشتی تون

_این یه دستوره؟

_آله

_الان تو با من آشتی کردی؟

_نه

_چیکار کنم آشتی کنی؟

دستشو از زیر تیشرت جیمین رد کرد و رو نیپلش گذاشت:

_بذال میمی بخولم

ابروشو بالا داد و لباشو جمع کرد:

_کی میخوای دست از سر سینه های من برداری تو

_بدهههه

_باشه جیغ نکش داداشت خوابه

پسر ذوق زده چهار دست و پا نشست و سرشو وارد تیشرت جیمین کرد و بی محابا لبشو به سرگرمیش رسوند و مشغول مک زدنش شد.

تیشرتشو رو سر پسر کشید و با انگشتش لپای تپلشو فشار داد:

_گاز نگیریاااا

پسر شیطون خندید و چشمک بامزه‌ی به پدرش زد:

_آخه چه لذتی داره این کارت؟

با شنیدن صدای تهیونگ هری دلش ریخت و سراسیمه از رو تخت بلند شد.

مین گی متعجب پاهاشو رو تخت کوبید و خودشو رو تخت پرت کرد:

_میمییییی

بدون توجه به مین گی تو اتاق راه میرفت و کناره های ناخنشو می جویید؛حس میکرد الانه که قلبش بایسته یک روز ندیده بودتش،یک روز بود که باهاش قهر کرده بود اما جوری دستپاچه شده بود که انگار بعد یه عمر داره میبینتش.

Fake Marriage:ازدواج سوریWhere stories live. Discover now