Chapter 1🏍

132 31 8
                                        

همونطور که با جدیت تمام جاشو روی موتور گرون قیمت تنظیم می‌کرد، پشت خط حرکت کردو کلاه کاسکت قرمز رنگو از سرش بیرون کشید.
موهاشو با دست به عقب هل داد و به حریف رومخی که پوزخندش از رو چهرش کنار نمی‌رفت پوزخند پررنگی زدو با کلافگی گوشی که توی جیب شلوار جین جذبش به طور اعصاب خورد کنی با توجه به (سایلنت بودنش)رو ویبره بود رو بیرون کشید.

با دیدن اسم پدرش روی صفحه گوشی اخماش بیشتر توهم رفتن و چشماش با کلافگی بسته شدن.

_هوفف..بابام باز بو برد.

×میخوای جواب بده! بره فرار از مسابقه برات بهونه خوبی میشه کیم کای.!

با چرخوندن چشماش گوشی رو تو جیبش برگردوند و پوزخند رو اعصاب و همینطور جذابش رو به صورت پسر روبروش هدیه داد.

×ببین!اگه نصف این قدرتی که تو چونت هست تو موتورداغونت بود شاید تاالان مسابقه رو برده بودی کریس وو!

خندیدو موهایی که کمی جلوش بلند شده بود رو از رو صورتش جمع کرد و با لذت به خنده عصبی حریف چندین سالش خیره شد.

"هیونگ حتما کریس بازیو میبره فقط بره این مسابقه اس که موتورشو اورده!"

"مگه کیم کایو نمیشناسی بحث موتور که وسط باشه همرو رد میکنه!"

"بنظر منم همینطوره اینجارو به خاک و خون میکشه "

به طور واضح همهمه های افرادی که توی پیست حاضر بودنو میشنید،اما برای کیم کای هیچیزمهم نبود اون فقط دنبال یک چیز بود.
لذتی که از موتور سواری میگرفت!

همه چیز اون پسر همین بود هرکاری که دوست داشت رو انجام می‌داد و هیچوقت خودش رو در تنگنا قرار نمیداد اصل مهم زندگی کیم کای همین بود!

با پوزخند دیگه ای که حالا جزوی از زندگیش بود کلاه کاسکتو رو سرش فیکس کرد و حالا نوبت دستکش‌های چرمی بودن که دستای گندمیش داخلش قرار بگیرن.

دستاشو بهم کوبیدو روی دسته های موتور قراردادو با قرار دادن پاش صداش بلندی پیست رو پر کرد. چشمای ریزشو به دختری که تفنگ رو بالا می‌برد سوق داد.

×آقایون آماده! ..
حالا!!

و لحظه ی بعد همه چیز به آروم ترین حالت ممکنش حرکت می‌کرد.

شلیک اون روبان قرمز رنگ ،تا افتادنش روی زمین درست روبروی اون دو حریف چند ساله.

و درست ثانیه ای بعد دو موتور سوار به پرواز وحشیانه ای دراومده بودن و همهمه ها دوباره شدت بیشتری گرفته بودن !
هردوشون با سرعت بالایی ازدیگری به طور وحشتناکی سبقت میگرفتن و این هوا بود که بینشون فاصله مینداخت.

و سنگ ریزه هایی که حتی به دیده کیم کای نمیومدن باعث توقف وحشتناک چرخ های موتور شدن!

OathDonde viven las historias. Descúbrelo ahora