از پنجره اتاق به بیرون نگاه کرد، با دیدن حیاط سفید شده با برف نگاهشو از تصویر سرد رو به روش گرفت،دو دکمه اول پیرهن حریر تنشو باز کرده بود که با شنیدن صدای گریه مین گی و صدای تهیونگ ترسیده بیرون رفت و خودشو به کوک و تهیونگ که عصبی به مین گی و چان نگاه میکردن و تو راهرو جمع شده بودن رسوند.
جلوی مین گی که داشت گریه میکرد و توی هوای نسبتا سرد راهرو لخت بود نشست و بغلش کرد:
_چی شده پسرم...هیششش..گریه نکن
اشکای رو صورتشو پاک کرد و بدن لررونشو به خودش فشرد،به قیافه توهم تهیونگ و کوک نگاه کرد و همراه با مین گی تو بغلش بلند شد.
تهیونگ پنجه لای موهاش کشید و مین گیو از بغل جیمین بیرون کشید و سمت اتاق کشوند،جیمین چشاشو دور داد و پشت سرش راه افتاد.
مرد بی ملاحظه پسر رو داخل اتاق برد و دستشو ول کرد که مین گی رو باسنش زمین خورد و گریهاش شدت گرفت.
تهیونگ عصبی تو اتاق قدم برداشت و با امدن جیمین رو به روی مین گی ایستاد:
_هیس...صداتو نشنومااا...جلوی دهنتو بگیر
مین گی با دستای کوچولوش دهنشو فشار داد و چشای درشتشو که با اشک پر شده بود رو به پدرش دوخت.
جیمین با دیدن صحنه رو به روش یاد خودش افتاد که بعد کتک مرد مجبورش کرده بود جیکش درنیاد.
تهیونگ رو کنار زد و سمت مین گی رفت و دستشو از جلو دهنش برداشت و دو تا چشای پف کردهاشو بوسید:
_چیزی نیست قربونت برم...
تهیونگ از بازوی جیمین گرفت و بلندش کرد:
_تو دخالت نکن
با حرص و عصبانیت خودشو تکون داد و از حصار دستای تهیونگ بیرون امد:
_اون پسر منم هست....این تویی که با این اخلاق گندت نباید دخالت کنی
نگاهی به سینهی باز پسر انداخت و سرشو تکون داد:
_نکنه باید بذارم آدمی مثل تو که سر و وضع خودش اینه تربیتش کنه؟
_نکنه چون خودت چشت دنبال پَر و پاچه بقیه است فکر میکنی چون دو دکمه کسی بازه حتما یه فکر و خیالی داره
مرد پوزخنده عصبی زد و یه قدم به امگای سرکش رو به روش نزدیک شد:
_جلوی بچه چاک دهنتو بکش جیمین دلم نمیخواد مین گی شاهد کتک خوددن پدرش باشه
با حرص یه قدم بینشون رو پر کرد و نگاهشو به چشای قرمز شده مرد دوخت:
_به اینکه کتکم میزنی و هر بار دستتو روم بلند میکنی افتخارم می کنی؟
YOU ARE READING
Fake Marriage:ازدواج سوری
Fanfictionپسری از جنس ضعف و بی کسی در مقابل مردی از جنس اصالت و قدرت ازدواجی سوری در پی اعتمادی به حقیقت کاپل : ویمین ژانر: امگاورس/خانوادگی/اسمات روز های آپ: پنجشنبه ها