چند دقیقهای میشد که جیمین و بقیه دوستهای تهیونگ رسیده بودن و خوش و بش میکردن. جونگکوک هدفون داشت و صداشون رو نمیشنید وگرنه قطعا سرک میکشید.
جیمین، هوسوک و نامجون مرد رو بغل، و ابراز دلتنگی کردن.
جیمین کوتاه به بازوش کوبید:«دلم برات تنگ شده بود عوضی!»تهیونگ با خنده اونها رو سمت اتاق خودش هدایت کرد و چیزی نگفت. بعد از گذشتن حدودا پونزده دقیقه سر و کلهٔ پیرزن پرحرف پیدا شد:«سلام پسرا! دکتر بهم معرفیشون میکنی؟!»
«البته...»گرم صحبت بودن. شیرین زبونیهای پیرزن باعث خندهی حضار میشد و این جمع متفاوت کوچیک قلب تهیونگ رو گرم میکرد، هر چند که دوست داشت جونگکوک هم اینجا باشه و صحبت کنه. از اتاق بیرون رفت و نگاهی کوتاه به در اتاق پسر انداخت. کنجکاوانه سمتش رفت و در رو باز کرد.
دید که پسر روی کیبورد نورانیش خوابش برده. اروم سمتش رفت و به صورت غرق در خوابش نگاه کرد. موهای نرم و مشکی رنگش روی صورتش ریخته شده بود. لبهای صورتی رنگش بیرون رفته بودن و درست شبیه یه پسر بچه یک ساله شده بود.
تهیونگ با لبخند بین موهاش دست برد و آروم کنارشون زد که باعث شد جونگکوک درست مثل یه گربهی خواهان توجه سرش رو به دست مرد بکشه. با لبخند خواست دوباره نازش کنه که صداش رو توی خواب شنید:«دکترِ پدرسگ، کیکت شور بود...»
نومنوم کرد و ادامهی حرفش رو نگفت و به ادامهی خوابش پرداخت. تهیونگ، چند ثانیه بدون حرکت به جونگکوک خیره موند، تا زمانی که بالاخره بلند شد و پاش به سیمی از سیمهای جونگکوک گیر کرد.برای اینکه نیوفته، دستش رو به میز و کیبورد پسرک گیر داد و همراه با اون، آهنگ راکی استارت خورد و پخش شد. بلندتر از هر موقع که جونگکوک پخش میکرد. تهیونگ هول شده دستشو روی گوش پسر بیدار شده گذاشت و سعی کرد آهنگ رو قطع کنه، اما بیفایده بود و جونگکوک حالا دست مرد رو از روی گوشش برداشته و اهنگ رو قطع کرده بود.
چشمهاش رو روی هم فشار داد، حتی دوست نداشت الان توی چشمهای پسرک نگاه کنه. بهش چی میگفت؟ اومدم دیدت بزنم؟ توی خواب خوشگل بودی موهای نرمت رو ناز کردم؟ تهیونگ باید دنبال دروغ میگشت.
به چهرهٔ اخمو و خواب آلود پسرک نگاه کرد. هم بامزه بود و هم جذبهٔ خاصی داشت. همه و همه برای تهیونگ بوسیدنی بود.
پسر با صدای گرفته گفت:«اینجا چیکار میکنی؟»
«اومدم بهت خبر بدم که دوستهام اومدن. همین.»
«خب چیکار کنم؟»«فقط اومدم خبر بدم.»
جونگ کوک عصبی گفت:«با اهنگ راک؟!»
«متاسفم، دستم خورد.»
«رو مخ.»از روی صندلی بلند شد و در نهایت از اتاق بیرون رفت. تهیونگ اخم کنان پشت سرش خارج شد و با نگاهش پسر رو دنبال کرد و دید چطور با اخم آب میخوره.
YOU ARE READING
curio ┆KV ✔️
Fanfiction📱curio ↝ عتیقه - kookv تمام شده❗ •┈┈┈•┈┈┈•┈┈┈ جونگ کوک هیچوقت فکرش رو نمیکرد اون دکتر سرد و اتوکشیدهای که برای مادربزرگ پیرش استخدام شده گی باشه! پس شروع کرد به دادن پیامهای عجیب بهش... تا زمانی که مرد هم عجیب ترین پاسخ رو داد. •┈┈┈•┈┈...