ᑭᗩᖇT08:اسممو داد بزن🗣️

293 23 46
                                    


و حالا جگوار شکارش رو میخورد..

عجیبه

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

عجیبه..

پسری که اونور داشت میرقصید و همه رو خیره میکرد با یه حرکت و پایان موسیقی رقصش تموم شد
دوباره نگاهش سمت سه پسر چرخید
درسته خیلی ازشون متنفر بود ولی خب جونگوو
از اون دو بزرگ تر و عاقل تر بود و همچین دید همسری به فیلیکس نداشت
فلیکس میدونست باید بیاد پایین و سمت مستر اولد بره چون گفته بود بعد اتمام رقص بره پیشش
از پله های کوچیک استیج پایین رفت و سمت مستر اولد و سه مرد کنارش رفت
تعظیم نود درجه ی روبه همه شون کرد-:سلام
آقای جانگ لبخند مهربونی زد و دستشو روی شونه ی فیلیکس گذاشت-:کارت خیلی خوب بود جناب لی!
آقای پارک نگاه سرتا پایی به فیلیکس انداخت و ابرویی بالا داد-:تو واقعا پسری؟!
فیلیکس از لحن آقای پارک کمی ناراحت شد ولی به روی خودش نیاورد و فقط سرشو پایین انداخت
آقای لی ضربه ای به شونه ی آقای پارک زد-:هی! این چه حرفیه میزنی؟!
و بعد سمت فیلیکس اومد و لبخند پهنی زد-:کارت عالی بود پسر!
فیلیکس تعظیمی کرد و مستر اولد به حرف اومد-:میتونی بری اونجا.. پسرا میخوان ببینتت
و با ابرو به میز دیگه ای اشاره کرد
فیلیکس لبخندی زد و چشمی گفت و از اونجا دور شد
میدونست اگه ازش خواستگاری بشه باید رد کنه.. چون اون دلشو به هیونجین باخته بود.. حتی با اینکه اون سه پسر و ندیده بود
به میزی رسید که سه پسر نشسته بودن بهشون رسید و یکی از پسرا که موهاش روبه بالا حالت داده شده بود و کت و شلوار تمیزی پوشیده بود از جاش بلند شد و لبخندی زد که خیلی شبیه پدرش یعنی آقای جانگ بود
پسر دستشو سمت فیلیکس دراز مرد و مودبانه خودشو معرفی کرد-:سلام! من جانگ جونگووعم، شما؟!
فیلیکس لبخند دندون نمایی زد و دستشو توی دست جونگوو جا داد-:خوشبختم، لی فیلیکس
با اشاره ی جونگوو به صندلی اونو عقب کشید و نشست
پسری دیگه لبخندی زد که چال گونه هاش نمایان شد و دستشو جلو آورد
این یکی با اون دونفر خیلی تفاوت داشت
گوشاش پر پرسینگ بود و دستاش پر از تتو که مطمعن بود بدنش هم پر تتوعه و از یقه ی لباسش تتو های روی گردنش معلوم بود ،
پسر لبخندی زد-:لی سونگ اون، خوشبختم لیکسی!
فیلیکس از این گرم گرفتن و لقبی که از پسر گرفته بود خوشش اومد و خنده ای کرد-:خوشبختم سونگ اون شی!
پسری که تا الان ساکت نشسته بود و فقط یه ژاکت ساده ی مشکی یقه اسکی پوشیده و آستیناش بالا تا کرده بود بالا،دستشو خشک جلو آورد-:پارک گریستون
فیلیکس لبخند کوچیکی زد و دست پسر گریستون نام و گرفت-:خوشبختم، باید خارجی باشی؟!
گریستون سرشو تکون داد-:مادرم اهل کالیفرنیا-آمریکا-ست
فیلیکس لبخند بزرگی زد و دستشو تز دست پسر بیرون کشید-:منم اهل استرالیاعم
گریستون سری تکون داد
جونگوو به فیلیکس خیره شد و لب زد-:چندسالته؟!
فیلیکس از سوال ناگهانی جونگوو جا خورد ولی جواب داد-:26، چطور؟!
جونگوو گفت-:اوو∼خیلی بچه تر میخوردی، میخواستم نوشیدنی الکلی تارف کنم، گفتم شاید به سن قانونی نرسیده باشی!
فیلیکس خنده ای کرد-:اوه نه، من فقط یبار بیشتر نوشیدنی الکلی نخوردم
جونگوو گلس ودکایی سمت فیلیکس گرفت و مال خودشو بالا گرفت و خطاب به دو پسر دیگه گفت-:به سلامتی رقصنده ی سکسیمون!
فیلیکس خنده ی بلندی کرد و به لیوان سه دیر دیگه ضربه زد و هر سه کمی از نوشیدنی شونو خوردن!
فیلیکس از جونگوو که از همه شون بزرگ تر بود خیلی خوشش اومده بود، یه مرد کامل بود و از زندگی خیلی چیزا میفهمید، مهربون بود و با ملاحظه ، با وقار و جنتلمن
سونگ اون پسر شوخ طبع و پایه ای بود ، شلوغ و کمی پرحرف شیطون و از حرفاش میتونست بفهمه سه چیز تو زندگیش خیلی براش مهمه موتور سواری، گیم، گیتارش
و.. گریستون، نظری راجب اون پسر نداشت، خیلی کم حرف بود،و فقط از حرفاش فهمید یه خواهر کوچیک تر داره
همینجوری که نوشیدنی میخوردن و میگفتن میخندیدن، فیلیکس کل زمان نگاه سنگین و وحشتناکی روی خودش حس میکرد، اما هرچقدر اطراف و نگاه میکرد نمیدونست کیه؟ و کجاس؟
جونگوو صداشو کمی ساف کرد-:فکر کنم بدونی قضیه خواستگاریو.. نه؟؟
فیلیکس هومی گفت که سونگ اون گفت-:ازدواج و بیخیال بابا، ما میتونیم دوستای خوبی باشیم
گریستون چیزی نگفت و جونگوو سرشو تکون داد و تایید کرد
فیلیکس هم لبخندی زد
کمی دیگه نوشیدن ولی فیلیکس متاسفانه ظرفیتش پایین بود و زود مست شد
خنده ی بلند و کش داری کرد-:هی سونگ اون! چقد جذابی!!
سونگ اون نیشخندی زد-:هن؟!
فیلیکس بوس هوایی سمت گریستون انداخت و چشمکی زد-:جون چه ددی جذابی!!
گریستون اخم غلیظی کرد و با قیافه ودف به فیلیکس خیره شد
فیلیکس دست جونگوو رو گرفت-:باهام ازدواج کن ددی∼
جونگوو دست فیلیکس و فشرد و گفت -:حالت خوبه؟؟
فیلیکس تا اومد بخنده با احساس اینکه چیزی تو دلش دله تکون میخوره سریع سمت دسشویی دوید
جونگوو هم با گفتن «الان میام» دنبال فیلیکس رفت و وارد دسشویی شد
با شنیدن صدای عوق زدن فیلیکس سمت یکی از دسشویی دوید و در زد-:فیلیکس حالت خوبه؟؟
فیلیکس درحالی که با کتش دهنشو پاک میکرد بیرون اومد
کراوات جونگوو رو گرفت و اونو سمت خودش کشید-:گفتم باهام ازدواج کن!!
جونگوو دست فیلیکس و گرفت-:ببین فیلیکس تو حالت خوب نیست
فیلیکس کروات جونگوو رو توی دسش تکون داد-:بهت میگممم باهام ازدواج کننننن!! مگه برا همین نیومدییییی؟؟ من از تو خوشم اومده لعنتیییییی
کروات جونگوو رو بیشتر کشید تا میخواست لباشو روی لباش بزاره در دسشویی باز شد و صدای قدمای آروم اما محکم کسی اومد
نگاه هردو سمت صدا برگشت که با هیونجین که اخم کرده و دستشاش توی جیب کتشه مواجه شدن
فیلیکس یدفعه خنده ی بلندی کرد-:جونگوو من عاشق اینم ولی منو بفاک نمیده!! تو منو به فاک میدی ددی؟؟
جونگوو آب دهنشو قورت داد و دوباره به هیونجین نگاه کرد
هیونجین نزدیک تر شد که فیلیکس ادامه داد-:چرا وقتی عاشقتم و دوست دارم بهم دست نمیزنی!! چرا باید با فکر تو تحریک شمممم؟؟ من دیکتو میخوااااامم
و یک دفعه زد زیر گریه و کف دسشویی نشست-:خب من عاشقتم عوضی، حتی انقدر عاشق کریستوفر نبودم
هیونجین سمت فیلیکس رفت و براید استیل بغلش کرد و اهمیتی به مشتای کوچولوش که برای اون حکم یه گربه که داره پنجول میکشه داشت، نداد
و سمت جونگوو برگشت-:میتونی بری، ببخشید اگه اذیتت کرد، میبرم اتاقش، فعلا
و از دسشویی رفت بیرون
سمت اتاق خودش رفت و فیلیکس رو روی تختش قرار و برقا خاموش بودن اتاق با فضای چراغونی شده بیرون کاملا روشن بود
هیونجین پتو رو روی فیلیکس کشید-:بگیر بخواب، فردا حسابی باهات کار دارم
و میخواست بلند شه که مچ دستش توسط فیلیکس کشیده شد و روی تخت افتاد
فیلیکس پتو رو کنار زد و روی پای هیونجین نشست و شیار باسنشو روی دیک هیونجین کشید و دستشو دورش حلقه کرد-:ددی، گفتم عاشقتم چرا بهم نمدیش؟؟
هیونجین پوزخندی زد و دستشو دور کمر باریک فیلیکس پیچوند-:یعنی تنبیه دلت میخواد، بخاطر اینکه روم کراشی و نگفتی، بخاطر حرفات به جونگوو، گرم گرفتنت با اون سه تا بزدل، یا اینکه اکس کریستوفر بودی؟!
و دستشو روی شکم تخت فیلیکس کشید-:یا این بادی لعنتی که از وقتی رقصیدی هوش از سرم پرونده و دیکم سفت شده
دستشاشو روی باسن پسر گذاشت و چنگ محکمی زد-:هوم؟؟ بخاطر کدوم؟!
فیلیکس انگشت اشارشو روی لب پایین هیونجین فشرد-:بخاطر همش ددی.. اومممم، پنج راند؟!
هیونجین انگشت فیلیکس و لیس زد و گفت-:نه! ده راند، بخاطر دفعات قبل، خطاهات زیاد لیتل!
فیلیکس خودشو بیشتر روی دیک هیونجین کشید-:پس بزار اسمتو ناله کنم هیونجینی!
هیونجین فیلیکس رو محکم روی تخت کوبید و روش خیمه زد-:خبری از ناله نیست، امشب باید داد بزنی!!
و تو یه حرکت دوتا دستای فیلیکس رو تو یه دستش بالای سرش قفل کرد و لباشو روی لبای اون پسر کوبوند
جوری لباشو خشن میبوسید و میمکید که مطمعن بود قراره کبودِ کبود شه
لب پایین فیلیکس و مکید و گاز گرفت و کشید که  لبای پسر برای ناله باز شدن که هیونجین زبونشو سریع وارد دهنش کرد و دورانی دهن پسر کوچیک تر و فتح کرد
زبون فیلیکس و مکید و لیسی به تاج لب فیلیکس زد
دوباره زبونشو وارد دهن پسر کرد و گوشه های لبشو گزید و لیس زد
لیسی به لبای متورم و کبود پسر زد و سرشو توی گردن کاراملیه پسر فرو بود
اول دم عمیقی از اون بوی فرا زمینی گرفت و لیسی به نقطه زد که فیلیکس هیسی کشید
همون نقطه رو مکید و گاز گرفت انقد محکم که کاملا بنفش و خون مرده شد
نقاط مختلفی از گردن پسر و کبود و بنفش و خونی کرد و بوسه ای به فکش زد
پایین تر رفت و یقه ی اسکی بادی مزاحم کارش بود
پس تو یه حرکت بادی تو تن پسر پاره کرد و طرفی از اتاق انداخت
نمیدونست این همه شهوت و حس خواستن از کجا اومده، ولی مطمعن بود داره ازش لذت میبره
به بدن سفید و برنجی فیلیکس خیره شد و لیسی روی لب پایینش کشید
خم شد و کل ترقوه های پسر و سیاه و بنفش کرد و بعضی از نقاط کاملا زخمی شدن و خون اومدن
ممکن بود تا ماه ها ردشون بمونه، ولی براش مهم نبود
شکم، بازوهاش، شونه هاش، ترقوه، گردن، سینه همه جارو کبود و سیاه کرد
زبونشو دور نیپل قرمز پسر چرخوند و گازش گرفت و کشید که ناله ی فیلیکس بلند شد-:آ.. آهههه..
اون ناله ی بم بدجوری تحریکش کرده بود
سمت شکم پسر رفت و کنار نافشو گاز گرفت و مکید
پایان تر از نافش رفت و به خط وی اش رسید و اونجا رو گاز گرفت که باعث شد فیلیکس قوسی به کمرش بده و ناله ای بکنه-:او.. ممم.. هااههههه..
تو یه حرکت شلوار پسر رو هم دراورد و و به پاهای کشیده و سفیدش نگاه کرد و دندوناشو بهم فشرد
پاهاشو از هم باز کرد و رون پاشو لیسید که فیلیکس بی قرار دوباره کمرشو قوس داد-:آههههههه... هه.
کل پاها و روناش هم کبود و سیاه و خون مرده کرد
-:آه هیونجینا.. اوممم..
هیونجین با فهمیدن منظور فیلیکس تو یه حرکت باکسر پسرو دراورد و به عضو سیخ شدش نگاه کرد
سمتش رفت و اونو کامل وارد دهنش کرد که فیلیکس دادی کشید-:هی.. هیونننن.. آهه.. جین.. ننننن.. آههه
با فهمیدن اینکه فیلیکس نزدیکه سرشو بلند کرد و لبشو لیسید و دستای فیلیکس و آزاد کرد
فیلیکس کلافه نیم خیز شد-:آه.. این چه کاری بود هیونجینا؟؟ ادامه بده ددی!!
هیونجین نیشخندی زد-:باید بیشتر التماس کنی لیتل
فیلیکس همونجور لخت روی پاهای هیونجین نشست، اینکه لخت روی پاهای هیونجین بشینه و گرمای لباساشو حس کنه.. واقعا خوب بود
پیرهن سفید هیونجین و از تنش خارج کرد و با دیدن پوست برنز پسر و بدن ورزیدش دوباره شق کرد
بدنشو روی بدن هیونجین میکشید و همینطور التماس میکرد
هیونجین چشماشو روی هم فشار داد و فاکی زیر لب گفت
فیلیکس و دوباره روی تخت کوبوند و شلوار و باکسرشو کامل خارج کرد-:بیا ببینیم تحملش میکنی
و عضوشو توی دستش گرفت، فیلیکس با دیدن سایز هیونجین آب دهنشو قورت داد و پاهاشو کمی باز کرد-:اومممم.. ددی...
هیونجین اهل آماده کردن و اینجور چیزا نبود، بهرحال فیلیکس باکره هم نبود
هیونجین خم شد و زبونشو روی سوراخ قرمز پسر کشید و کمی خیسش کرد
عضوشو روی درش گذشت و یه ضرب واردش کرد
بدن فیلیکس کاملا از تخت جدا شد و اشکش از چشماش بیرون ریخت و داد بلندی کشید-:فاااااااااک لعنتیییییییییی، آهههههههههه
هیونجین بی مقدمه شروع کرد ضربه زدن و عضو فیلیکس رو توی دستش گرفت
با هر ضربه ای که میزد بدن فیلیکس له عقب پرتاب میشد و جیغ و داد میکرد-:دی.. دیدی. گفتم.. لیتل.. ام.. امشب.. خبر.. ی.. از ناله.. نیست.. فقط.. د.. داد؟؟
فیلیکس به روتختی زیرش چنگ زد-:محکم تررر
ضربات هیونجین به طور سرسام آوری محکم بودن، خیلی محکم!!
فیلیکس جیغی کشید-:د.. دار.. دارم.. میامممم... اوممممم
فیلیکس روی شکمش، و هیونجین داخل فیلیکس به ارگاسم رسید
هردو نفس نفس میزدن که هیونجین فیلیکس رو داگی استایل دراورد-:هنوز مونده بیب!
و دوباره ضرباتشو از سر گرفت!..

نمیدونست چندساعت گذشته ولی ساعدش روی چشماش بود و هیونجین هنوز داخلش ضربه میزد، نزدیک هشت بار اومده بود و هیونجین هنوز جون داشت
بعد از گذشت دقیقه های دیگه برای دهمین بار هیونجین بعد چند ضربه دوباره اومد و خودشو کنار فیلیکس انداخت-:هوففف.. عالی بود..
و فیلیکس و بقل کرد و پتو رو روی خودشون کشید

 و فیلیکس و بقل کرد و پتو رو روی خودشون کشید

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

جانگ جونگوو،30 ساله، کره ای

پارک گریستون،29 ساله، دو رگه کره ای، آمریکایی

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

پارک گریستون،29 ساله، دو رگه کره ای، آمریکایی

پارک گریستون،29 ساله، دو رگه کره ای، آمریکایی

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

لی سونگ اون،27 ساله، کره ای

_____________________________

آقا من ذوقم برای پارت از شما بیشتره نمیدونم چرا، خلاصه خوشحال باشید برم گم شم دیگه تا ماه دیگه از پارت خبری نیست😔
و آره قبل اسمات اخطار نمیدم چون میدونم چه لجندایی هستین و حتی اخطارم بدین میخونین 🤡
خلاصه که ممنون که خوندید، امیدوارم دوسش داشته باشید💋
ووت و نظر فراموش نشه!
دوستون دارممممم💓🎀
بنگ بای∼

⊂𝖣𝖺𝗋𝗄 𝖲𝗂𝖽𝖾⊃🕳️💨Onde histórias criam vida. Descubra agora