|part.1|

91 27 6
                                    

Third person pov =
تهیونگ با شروع کردن اخرین پرونده اهی کشید و به ساعت نگاهی کرد عقربه ها عدد دوازده و نیم رو نشون میدادن پس یعنی ساعت از نیمه شب هم گذشته. اینقدر خسته بود که هیچ کنترلی روییه رایحه اش نداشت و کل طبقه رو بویه شیرین عسل گرفته بود.
خودکارش رو میز گذاشت و شروع به مالش دادن چشماش با انگشتاش کرد تا کمی از خستگی چشماش رفع بشه بلکه بتونه زود تر اخرین پرونده هم جمع کنه و به خونه بره . همونطور که دستش به چشمش بود و داشت به این فکر میکرد که چیجوری این وقت شب با وجود اون همه گرگ و الفا ها کثیف توی شهر میخواد به خونش بره.
حتا هنوز بعد این همه مدت تنهایی به تنهایی زندگی کردن عادت نداشت و نیاز داشت یکی ازش مراقبت کنه.یه فرد قوی دقیقا مثل کراشش توی اینستاگرام دقیقا مثل جونگ کوک که بتونه اونو بین بازوش گرم نگه داره .
با پایین اومدن منشی و رئیسش از فکراش در اومد و از جاش بلند شد .
تهیونگ/ خسته نباشید رئیس پارک خسته نباشید خانم لی.
پارک/ ممنون تهیونگ شی شما نمیخواین برین خونه.
تهیونگ/ نه رئیس اگه اشکال نداره یکم دیگه بمونم چون هنوز یکی از پرونده ها کامل نشده.
پارک/ عب نداره لی کیلید هارو بهش بده . کارت تموم شد شرکت رو ببند و بیا فردا اومدم باید همه چی سر جاش باشه.
با تموم شدنه حرفش به سمت در حرکت کرد و از شرکت خارج شد. خانم لی به سمت تهیونگ رفت و کیلید ها رو میزش گذاشت.
لی/ خسته نباشی کیم.
با بیرون رفتن اون الفای زن مسن تهیونگ توی شرکت تنها شد . سعی داشت به رویه خودش نیاره اما ترسیده بود. امیدوار بود سریع تر کارش تموم بشه و صحیح و سالم به خونه اش برسه .
با چک کردن اخرین صفحه پرونده رو بست خودکارش رو توی کیفش گذاشت از جاش بلند شد کیفش رو به همراه موبایلش برداشت و با پرونده های توی دستش به سمت طبقه ی بالا رفت تا پرونده ها رو بزاره رو میز منشی لی .
به طبقه بالا رسید و به سمت میز خانم لی رفت کمی خم شد تا بدون این که به اون سمت میز بره پرونده ها رو میزش بزاره اما با حس کردن رایحه تیزی تصمیم گرفت تا برگرده و خیال خودش رو راحت کنه .
--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_
Jk pov=
با صدای زنگ گوشیم اروم لای چشمام رو باز کردم و با دیدن اسم هوانگ هیونجین لعنتی بهش فرستادم و گوشی رو قطع کردم تا دوباره بخوابم اما مثل این که دست بردار نبود و دوباره زنگ زد .اینبار گوشی رو برداشتم و جواب دادم.
جونگ کوک/ باز چتههه هیونجین؟
هیونجین/یه کار خیلی خوب دارم برات.پولش عالیه.
با فهمیدن این که بحث بحثه پوله سریع لحنم عوض شد .
جونگ کوک/ خو بفرمایید ببینم چیه.
هیونجین/ دوستم جفتش رو پیدا کرده.
جونگ کوک/ خو این به من چههه سریع برووو سر اصل مطلب‌ .
هیونجین/ بابای جفتش رئیس یه شرکته و این که با رابطه اشون مخالفه میخواد باباشو بکشه که هم مانعی برای رابطه اشون نباشه هم این که همه اره باباعه به جفتش برسه .
با حرف هیونجین متوجه شدم منظورش چیه.
جونگ کوک/منظورت اینه که بکشمش؟
هیونجین/ اره.
جونگ کوک/ هیی تو که منو میشناسی هر چقدر هم ادم کثیف و خلافکاری باشم تا حالا ادم نکشتم بهش بگو دنبال یه نفر دیگه بگرده.
هیونجین/ جی کی این واقعا پوله خوبی توشه حتا گفته ده درصد پولی که بهش میرسه رو بهت میده میدونی چه قدر میشه.
یکم فکر کردم شاید کاره کثیفی بود اما مگه چند بار زندگی میکردم درسته وضعم خوبه اما پولداری ته نداره پس شاید بتونم یه بار این کارو بکنم.
جونگ کوک/ اوکی لوکیشنشو برام بفرست.و این که کی برم.
هیونجین/ همین الان راه بیافت.
جونگ کوک/ الان؟
هیونجین/ اره همین امشب کارش رو یه سره کن.
جونگ کوک/ باشه لوک رو بفرست . بای.
هیونجین/ تنکسسس. بای.
تلفن رو قطع کردم و از جام بلند شدم تنها کاری که کردم تیشرت مشکیم رو پوشیدم چون از قبل گرم کن پام بود و بعد کلاهم رو سرم کردم و چاقو ی ضامن دارم رو برداشتم و توی جیپ پشتیم گذاشتم .
به سمت اشبزخونه رفتم و از توی یخچال شیر موز رو برداشتم و کمی توی لیوان ریختم و شروع به خوردن کردم با صدای نوتیفیکیشن گوشیم رو برداشتم و دیدم هیونجین لوکیشن فرستاده. لیوان رو توی سینک گذاشتم ماسک و عینک مشکیم رو روی صورتم زدم تا قیافم رو مخفی کنم چتری هام هم از زیر کلام بیرون آوردم و روی پیشونی و چشمم ریختم و بعد از برداشتن سوئيچ از خونه بیرون رفتم.
سوار ماشین شدم و بعد از بستن کمر بند گوشیم رو روشن کردم تا وارد لوکیشن بشم . با دیدن ادرس شرکتی دقیقا وسط شهر اهی کشيدم . تا اونجا حداقل نیم ساعت راه بود.
توی راه تمام مدت داشتم به این فکر میکردم که ایا واقعا ارزش داره که این کارو بکنم. اگه بگم نترسیده بودم دروغ گفتم . چون هر خلافی کرده باشم تا حالا ادم نکشتم.با رسیدن به محل مورد نظرم از خیالاتم بیرون اومدم و از ماشین پیاده شدم .
قبل از این که وارد شرکت بشم ساعت گوشیم رو چک کردم . ساعت دوازده و چهل و پنچ دقیقه بود .
وارد شدم و طبق چیزی که هیونجین برام فرستاده بود دفتر رئیس شرکت طبقه ی دوم بود پس به سمت پله ها رفتم . با دیدن سایه یه نفر حدس زدم فرد مورد نظرم باشه اما با نزدیک شدنش متوجه شدم فرد جوونیه پس خواستم بدون این که گیر بیوفتم برگردم و برم که اون پسر برگشت و با دیدن من و چاقوی توی دستم جیغ کشید .
مجبور شدم به سمتش بدوم و دهنش رو بگیرم تا از صدای بلندش جلوگیری کنم اما وقتی دستم به صورتش رسید و رایحه اش که از ترس تند شده بود رو استشمام کردم تنم خشک شد.
جفت
کلمه ای که تو ذهنم تکرار میشد .
ناخودآگاه دستم رو از روی دهنش برداشتم و با کمال تعجب اون ساکت شده بود بهش نزدیک شدم که به حرف اومد.
تهیونگ/تو.. تو کی هس..تی؟
جونگ کوک/ بهتره که ساکت بشی امگا کوچولو.
تهیونگ/ تو.. تو جفته منی.
جونگ کوک/ متاسفانه اره .
با زنگ خوردن گوشیم حواسم از اون پسر پرت شد. تماس وصل کردم و گوشی رو کنار گوشم بردم.
جونگ کوک/ هیونجین لعنتتت بهت.
هیونجین/ هیی اروم باش میدونم اون یارو نیست و دیر رسیدی ولی به من چه دوستم الان زنگ زد و گفت که بابای جفتش رسیده خونه.
جونگ کوک/ خو چرا زنگگ زدیی هاا.
هیونجین/ مثل این که نمیتونی برگردی خونه ات .
جونگ کوک/ چرااا؟
هیونجین/ چون پلیسا دم خونه اتن.
جونگ کوک/ وات د فاککک تو از کجا میدونی برای چی اصنن؟
هیونجین/ چمیدونم خونه ات رو پیدا کردن دیگه و این که اومده بودم خونت میخواستم وقتی برمیگردی پیشت باشم .
جونگ کوک/ باز خوبه تو اونجا بودی . بلاخره یه بار تو کل مدت دوستیمون به درد خوردی.
هیونجین/ فقط ببند.
جونگ کوک/ من میرم ببینم چه گهی بخورم.
بعد از تموم شدنه حرفم بدون این که منتظر جواب هیونجین باشم گوشی رو قطع کرد و متوجه شدم پسر رو به روم که از قضا جفتم در اومده بود داره گریه میکنه.
جونگ کوک/ هی هی چته مگه بچه ای داری گریه میکنی.
پسر رو به روم با تخسی دقیقا برعکس قیافه ی مظلومش جوابم رو داد.
تهیونگ/ به تو چههه چرا چاقووو دستته؟
جونگ کوک/به تو چه
تهیونگ/ اگه نگی جیغ میزنماا
جونگ کوک/ معلوم نی. ادم برا چی چاقو دستش میگیره.
تهیونگ/ قاتلیی میخوای منو بکشی؟
دوباره گریه اش در اومد و باعث شد دلم بخواد سرم رو بکوبم توی دیواررر .
جونگ کوک/ کی کار با تو دارههه یه نفر دیگه رو کار داشتم بعدشم نه کی گفته قاتلم یا میخوام کسی رو بکشم فقط میخواستم یکی رو بترسونم.
نمیدونم چرا ولی سعی داشتم خودم رو خوب جلوه بدم.
جونگ کوک/ باید بهم کمک کنی.
تهیونگ/ نمیخوام.
جونگ کوک/ حق انتخاب ندادم بهت.
بهش نزدیک شد و با لحت جدی ای گفتم که کاملا از رایحه اش متوجه شدم روش تأثیر داشته.
تهیونگ/ چیکار باید بکنم
جونگ کوک/ افرین. ماشین داری؟
تهیونگ/ نه .
جونگ کوک/ پس چیجوری میخواستی این وقت شب از اینجا بری.
تهیونگ/ به تو ربطی نداره. کارت رو بگو .
جونگ کوک/ خونه داری؟
تهیونگ/ اره .
با متوجه شدن این که خونه داره دستش رو کشیدم و با خودم به سمت در خورجی بردم تا بریم سمت ماشینم. چند بار مقاومت کرد اما من محکم تر دستش رو کشیدم.با رسیدن به ماشین درو براش باز کردم و مجبورش کردم توی ماشین بشینه و خودمم توی ماشین نشستم.
جونگ کوک/ادرست رو بگو.
با ترس بهم خیره شد.
تهیونگ/ برای چی باید بهت بگم؟
جونگ کوک/ چون من نمیتونم برم خونه خودم.
تهیونگ/ مشکل خودته.
جونگ کوک/ اینقدر حرف نزنن و ادرس رو بگوووو.
داد کشیدم که باعث شد به خودش بلرزه.
تهیونگ/ یکم جلوتر. خیابون دونگ دائمون.
جونگ کوک/ بخدا اگر جفتم نبودی یه کاریت میکردم .
تهیونگ/ دقیقا تو هم اگه جفتم نبودی و مجبور نبودم بهت کمک نمیکردم الفاعه بیریخت رو مخ.
جونگ کوک/بیریخت؟
تهیونگ اره دیگه بیرختی اگر نه صورتت رو نمیپوشندی .
اهی از افکارش کشیدم.
بقیه راه نه من حرف زدم نه و وقتی به خونه اش رسیدیم بدون این که حرفی بزنه یه پتو بهم داد و به اتاقش رفت و در رو قفل کرد. این که سوال پیچم نکرده بود و یا حتا منو به خونه اش اورده بود برام عجیب بود اما فقط به فرض این گذاشتم که میل گرگ هامون بهم این کار و کرده.

هوانگ هیونجین ۲۶ سالهرئیس چند تا بار بزرگ دوست جونگ کوک و یونگیهرایحه اش اقیانوسه--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_سلامممم به چری های صورتی من پارت اول اپپ شددد حمایت یادتون نره سوالی داشتین بپرسین و این که دوسش داشته باشین بوس بهتوننن بایییی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

هوانگ هیونجین
۲۶ ساله
رئیس چند تا بار بزرگ
دوست جونگ کوک و یونگیه
رایحه اش اقیانوسه
--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_
سلامممم به چری های صورتی من
پارت اول اپپ شددد
حمایت یادتون نره
سوالی داشتین بپرسین و این که دوسش داشته باشین
بوس بهتوننن بایییی

criminal ll teakook Where stories live. Discover now