کمپانی، اتاق جلسه:
مینهو فنجون قهوه اش رو روی میز گذاشت و با دقت به حرف های هیونجین گوش داد....هیونجین:اونطوری که هان گفت و هممون دیدیم میشه گفت یوجین با مینهو مشکلی داشته که خب قطعا سر موضوعی بوده...... مینهو توی پیست اولین دیدارت با هان متوجه نگاه یوجین شدی و کتتو دور کمر هان گره زدی....... در واقع میشه گفت که یوجین احتمالا قبلا توی بار های که هان توش پ*رن استار بوده حضور داشته و...
مینهو حرف هیونجین رو قطع کرد و گفت:میشه هیچوقت نه به من نه با هانم یاد آوری کنید که شغل مسخره ی هان چی بود؟
هیونجین نفس عمیقی کشید و گفت:خیل خب......
چان به میز زدو وگفت :خب حالا هیونجین ادامه بده.....
هیونجین ادامه داد:داشتم میگفتم.... و احتمالا یوجین به هان علاقه داشته و چشش بر نمی داشته که.....
مینهو دوباره حرف هیونجین رو قطع کرد:گوه خورده مردک آشغال!
چان، سونگمین با هم:هیووونگ! بذا بگه خو!
هیونجین که تو حالت دست و صورتش کنده بود گفت:میذاری زر بزنم؟
مینهو هوای کشید و گفت:زر بزن!
هیونجین ادامه داد: بله..... که تلاش کرده با ترسوندن هان از اینکه رابطه ی قوی ترین با مینهو داشته باشه هان رو برای خودش کنه که خب خودم با همین دستی که الان شکسته خفش کردم......
چان جدی گفت:صحیح.... پس یعنی الان ما دقیقا چه کاری میتونیم بکنیم؟
مینهو کمی فکر کرد و جدی گفت:مهم اینه که صگ اصلی ماجرا ریشه اش کنده شده و فقط باید از این مطمعن شیم که کسی از آشناهاش با من مشکلی نداشته باشه.... اونجوری اگه نباشه ماموریتی هم نداریم!
هیونجین دور و بر اتاقم نگاه کردو گفت:بچه ها سونگمین چرا تو جلسه نی؟
مینهو گلوشو صاف کردو گفت:داره به بچم کمک میکنه با دوستاش اوکی شه.....
..................
در اتاق جلسه باز شد و چانگ بین چهار شونه کوچولو😃وارد شد:به بههههه! جلسه بوده؟
مینهو ابروهاش تو هم رفت و پرسید:ودف.... تو با هان اوکی شدی؟
چانگ بین نشست و در حالی که صندلیش رو هی تکون میداد گفت:داوش من پارتنر سونگمینم من همیشه با هان اوکیم و حمایتش میکنم.....
هیونجین از پشت به صندلی چانگ بین زد و گفت:نکن خو سرسام گرفتیم!
چان در حالی که پوکر بود گفت:ازین دوستا مث چانگ بین کم پیدا میشه.....
مینهو ادای چانو در آورد و گفت:توقع داره اندازه آسمون! داداش نیومدی رستوران که هر دوستی سفارش میدی برات بیارن.... همین که پنج ساله تو یه تیمیم یعنی رفاقتمون از سنگ سخت تره!
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐋𝐨𝐯𝐞𝐫 💏♂️ (Complete)
Romanceحتی فکر کردن به اینکه یه گروه سرد بخوان با یک گروه عادی دوستی تشکیل بدن هم سخته چه برسه به اینکه عملی بشه..... (کامل شده)