قرمز یا صورتی؟

88 15 4
                                    

آستانه ی صبر هر فرد کاملا متفاوته. بعضی ها با یه حرف کوچیک جوش میارن، بعضی ها حتی داخل سیاه چال لبخند میزنن.
جونگهان ادعا داشت جزو دسته ی دومه. البته تا وقتی منشی رییس چوی نزدیک تایم ناهار ورقه ای روی میزش بکوبه.
پسر کوچکتر اگه از صبح تعداد دفعه ای که این زن رو دیده میشمرد، مطمئن بود به عدد بیست میرسید.
از صبح که برای اولین روز کاریش به شرکت اومده بود، اول به اینکه کارت پرسنلیش رو چاپ نکرده گیر داده بودن بعد به ترتیب میز کاریش رو به آخرین و کنار ترین میز کاری انتقال دادن و حالا این ورقه ای که جونگهان حتی نمیدونست چیه، اما پوزخند منشی که بهش میگفت " تو اخراجی" بدجوری ته دلش رو خالی کرده بود.
آستانه ی صبر، جونگهان فکر میکرد تحملش خیلی بالاست. دست های لاغر و روشنش روی کاغذ مشت شدن و گوشه های کاغذ که یه سری قوانین مسخره رو نشون میداد مچاله شد.
جونگهان مطمئن بود چندین بار قوانین شرکت رو خونده. هیچکدوم از این موارد ذکر نشده بود.
با خوندن دوباره موارد لیست شده پوزخند صدا داری زد.
"قوانین پوشش و ظاهر کارمندان به شرح زیر است:
۱.کتی مناسب و پیراهن مردانه تماما سفید و کفش های بدون پاشنه."
جونگهان پاشنه های کفش هاش رو به زمین فشرد. پیراهن مردانه؟ تو چه عصری زندگی میکنیم؟
با دندان های چفت شده به سراغ موارد بعدی رفت.
"۲. موی تمام کارمندان باید کوتاه شده و رنگ طبیعی یا تیره باشد."
نگاهش روی مورد دوم موند. همین حالا هم میتونست از اینجا بقیه ی کارمند ها رو ببینه که رنگ مو های متفاوتی دارن، لباس های راحت تری به تن دارن و اخراج نشدن.
اینکه جونگهان چطور تونست با نفس های سنگین و عصبی که میکشید خودش رو به اتاق رییس برسونه و بدون توجه به منشی متفاوت از فردی که از صبح دیده بود به اتاق حمله کنه و با داد بلندی وارد اتاق بشه. راستش خودش هم نمیدونست. فقط وقتی به خودش اومد که روبه روی چوی سونگچول متعجب ایستاده بود و نمیدونست چی بگه.
ابرو های مرد به سمت بالا رفته بودن، طوری مرد رو بی گناه نشون میدادن که جونگهان میخواست تو بغلش بپره و تا جون داره اون صورت با نقض هاش رو ببوسه..
"قربان من به ایشون اطلاع دادم که شما مهمون دارین.."
منشی با دستپاچگی و بعد از چند بار تعظیم شروع به حرف زدن کرد. جونگهان میتونست به وضوح ترس و لرزیدن زن رو ببینه.
"اشکالی نداره خانم لی"
سونگچول لبخند مهربانی به زن زد. زن با خیال راحت از اتاق بیرون رفت.
و جونگهان هنوز نمیتونست حرف بزنه، مرد تمام و کمال با کنجکاوی و تعجب رو به روش ایستاده بود، آستین پیراهن مشکی رنگش رو بالا زده بود و کراواتش شل شده دور گردنش رها شده بود.
جونگهان کاغذ مچاله شده رو به سمت مرد گرفت. با یاد آوری دوباره ی نوشته ها عصبانیت سلول به سلول بدنش رو سوزوند و آستانه ی صبر نداشته اش رو به پایان رسوند.
"قوانین جدید شما تازه تصویب شده؟ من که قبل از مصاحبه و بعدش همچین قوانینی ندیدم."
از کلمه به کلمه ای که پسر محترمانه ادا میکرد میشد عصبانیت رو حس کرد.
سونگچول با یه نگاه کوتاه و بی اهمیتی کاغذ به دست جونگهان برگردوند.
"مهر مدیر عامل روی ورقه است. من تصویب نکردم."
صدای آروم مرد باعث شد عصبانیت پسر با نگرانی بیشتری مخلوط بشه. پس مدیر عاملی که باعث استخدامش شده بود میخواست اخراجش کنه؟
بی توجهی سونگچول بیشتر اعصاب پسر رو به هم ریخت. جونگهان یک قدم به مرد نزدیک تر شد، مسئله انقدر جدی بود که متوجه نفس حبس شده ی مرد نشه.
"میشه حداقل بخونیش؟ آخه خیلی مسخره است! با همچین قوانینی من خیلی سریع اخراج میشم، موهامو از ته که نمیتونم بزنم."
جونگهان با تن صدای پایینی حرف میزد. هر کاری برای نرم شدن نگاه مرد و قبول کردنش میکرد، حتی اگه نزدیکی بهش کمک کننده باشه، نه که خواسته ی خودش همین نباشه. فاصله ی بینشون زیاد بود ولی بعد از ۷ سال جونگهان تو فاصله ی دو قدمی چوی سونگچول ایستاده.
مردک های چشم هاش از دلتنگی و هیجان گشادتر شدن. نگاهش بی اختیار تو صورت مرد میچرخید. از چشم های درشت و ابروهاش به لب ها و زخم روی چونه اش. پیشانی بلندی که بین موهای تیره اش پنهان شده. اینکه مرد از لحاظ ظاهری فرق چندانی نکرده بود، قافلگیرش نکرد، هفته ی پیش هم دیده بودتش. ولی از لحاظ رفتاری جونگهان تغییرات زیادی میدید. اولیش همین بود. مرد نسبت به جونگهان بیخیال و بی حوصله بود. انگار دیگه جذابیت قدیم رو براش نداشت.
افکار جونگهان با قرار گرفتن دختری قد کوتاه کنار سونگچول از هم پاشید. دختر مو های بلند تر از قبل به رنگ مشکی داشت و همینطور که دونه ای سیب زمینی سرخ کرده تو دهن سونگچول میزاشت کاغذ رو ازش گرفت.

PersoDove le storie prendono vita. Scoprilo ora