صبح ساعت 10:00
فیلیکس در حالی که چشماش رو میمالید اومد پایین
فیلیکس : سلام
یون کیونگ : سلام...صبح بخیر
فیلیکس : صبح بخیر
مینهو : آفرین خوب ساعتی بیدار شدی
فیلیکس : پدر کجاست
یون کیونگ : صبح زود رفت بیمارستان دیگه الان برمیگرده
فیلیکس : تو هم تازه اومدی
مینهو : آره من همین الان رسیدم
یون کیونگ : بیا صبحانه بخور
فیلیکس : شما خوردین
مین یون کیونگ : آره عزیزم تو بخور
فیلیکس : مرسی
مین یون کیونگ : نوش جونت عزیزم
نیم ساعت بعد
فیلیکس : خب من دیگه برم آماده بشم
یون کیونگ : از الان
فیلیکس : آره الان تازه میخوام برم انتخاب کنم چی بپوشم
مینهو : دیدین گفتم، اگه از همین الانم بره رأس ساعت 12:00 آماده میشه
فیلیکس : هیونگ
مینهو : مگه دروغ میگم
فیلیکس : ایش..من رفتم
یون کیونگ : پسرم تو هم برو لباست رو عوض کن لباس راحت تر بپوش
مینهو : میرم..ولی مامان من که مثل پسر کوچیکت نیستم 5 دقیقه ای آماده میشم
مین یون کیونگ : باشه ☺
جونگ هی : سلام
یون کیونگ و مینهو : سلام
جونگ هی : خوبین
مینهو : آره شما خوبین
جونگ هی : منم خوبم.. فیلیکس کجاست
یون کیونگ : رفت آماده بشه
جونگ هی : از الان
مینهو : آره پدر جون پسرت خیلی طولش میده تا آماده بشه، الان تازه رفت انتخاب کنه که چی میخواد بپوشه
جونگ هی : بلهههه
ساعت 11:30
جونگ هی : خب همگی آمادن..بریم
فیلیکس : آره بریم
مینهو و یون کیونگ : بریم
به سمت خونه خواهر یون کیونگ حرکت کردن و بعد نیم ساعت رسیدن و رفتن جلو و زنگ زدن
![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
![](https://img.wattpad.com/cover/365669794-288-k543428.jpg)
YOU ARE READING
Troubled Love
Fanfictionکاپل اصلی : hyunlix کاپل فرعی : seungin ژانر : عاشقانه - بی ال - دانشگاهی - پزشکی خلاصه داستان : هوانگ هیونجین پزشکی که برای مدتی استاد دانشگاه میشه اما قبلشو به یکی از شاگرداش میبازه وضعیت : در حال نوشتن روز های آپ : دوشنبه ها