Part 2

21 2 0
                                    

چند روز بعد

ساعت 10:00 شب

خونه‌ی خانواده‌ی لی

مینهو : چرا هنوز نخوابیدی

فیلیکس : فردا امتحان دارم باید درس بخونم

مینهو : فیلیکس من میدونم تو درسی رو که امتحان داری تا الان 5 بار خوندی..دیگه الان باید بخوابی، باید خوب استراحت کنی تا بتونی خوب سوالا رو جواب بدی

فیلیکس : باشه هیونگ الان میخوابم

مینهو : حالا امتحان چی داری

فیلیکس : شیمی همون درسی که هوانگ هیونجین استادمه

مینهو : اوه پس باید بهش ثابت کنی بهترین دانشجوی کلاسش هستی، برادرت رو سربلند کن

فیلیکس : مطمعن باش این کارو میکنم هیونگ

مینهو : آفرین حالا هم برو بخواب دیر وقته باید صبح زود بیدار شی

فیلیکس : باشه شب بخیر

مینهو : شب تو هم بخیر

فیلیکس : هیونگ

مینهو : جانم

فیلیکس : تو از کجا با هیونجین آشنا شدی

مینهو : از تو دانشگاه با هم آشنا شدیم...البته درسته رشته هامون یکی نبود ولی بعضی از کلاس ها رو با هم بودیم، بعدش هم دیگه کم کم با هم دوستای صمیمی شدیم

فیلیکس : یعنی حتی از دوستیت با بنگچان هم صمیمی تر

مینهو : آره فیلیکس...من بنگچان رو از وقتی رفتم آمریکا میشناسم که چند سال بیشتر نیست ولی هیونجین رو از زمان داشنگاه میشناسم حتی تو آمریکا هم با هم در ارتباط بودیم شاید کم ولی بودیم

فیلیکس : خوشحالم همچنین دوست خوبی داری

مینهو : دوستای تو هم که خیلی باهات خوبن

فیلیکس : آره هر دوتامون دوستای خوبی داریم

مینهو : خب دیگه واقعا شب بخیر

فیلیکس : 😊 شب بخیر

صبح ساعت 06:00

فیلیکس : سلام

یون کیونگ : سلام صبح بخیر پسرم

فیلیکس : صبح بخیر

جونگ هی : صبح بخیر به خانواده‌ی عزیزم

فیلیکس و مینهو و یون کیونگ : صبح بخیر

یون کیونگ : عزیزم صبحانتو کامل بخور چون امروز امتحان داری باید مغزت خوب کار کنه

فیلیکس : چشم

مینهو : مامان شما یه پسر دیگه هم دارینا

یون کیونگ : حسودی نکن، خب پسر عزیزم تو هم صبحانتو بخور، حالا راضی شدی

Troubled LoveTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang