پارت هفتم

86 7 0
                                    

پارت هفتم 

باز هم سکوت بود … اینبار هیونجین شوک‌زده به سمت چان رفت و از بازوش اون رو گرفت با خشم چان رو به سمت خودش برگردوند: 

_چی داره میگه چان ، آره ؟ حق طلاق دادی بهش … ؟

کریستوفر فقط سرشو تکون داد . 

_چیکار کردی احمق ؟! الان یعنی تمام این برگه ها و این امضا بازیا الکیه ؟! واااااای باورم نمیشه تو با این همه غرور و برو بیات ، اجازه طلاقت باید دست یه الف بچه باشه ..! 

_ یاا هوانگ شی … احترام خودت حفظ کن 

مینهو خشمگین گفت . وجود هیونجین وسط این امر مهم زندگیشون رو درک نمیکرد . 

_به هر حال تا حرف نزنیم من چیزی امضا نمیکنم ، اجوشی شما دفتردارهستید درسته؟ 

_بله ، برای طلاق شما و آقای بنگ اینجام 

_اقای لی … چان لی یا کریستوفر لی 

با این حرف مینهو ، چان چشماشو رو هم گذاشت و نفس عمیقی کشید و سمتش هجوم برد ، یقه مینهو رو‌تو دستش گرفت و به دلیل قدرت زیادی که از روی عصبانیت پیدا کرده بود ، با یک دست مینهو رو کمی از روی زمین بلند کرد:

_بهتره دهنت ببندی یا منو با فامیلی خودم صدا بزنی دروغگو..

حین حرف زدن ، گرمای وجودش که نشون از عصبانیتش میداد ، روی صورت مینهو پخش میشد . بدن مینهو دوباره بی قرارشد .با دو دستش به دستای قدرتمند پسر بزرگتر چنگ زدن تا بیشترین تماس ممکن رو باهاش داشته باشه. این دوری چندساعته از همسرش بیتابش کرده بود. حالا قلبش و بدنش دشمن قسم خورده هم شده بودن . قلبش هنوزم بین عشق جیسونگ و چان مردد بود اما تک تک سلول های بدنش یکصدا چان رو طلب میکردن . 

نفس عمیقی از نفس های همسرش کشید و از قصد سرش رو به صورت کریستوفر نزدیک کرد تا موقع صحبت کردن لباش به لب های همسرش تماس پیدا کنه : 

_اما هنوز همسر منی … هرجور دلم بخواد صدات میکنم عزیزم

چان که نزدیکی زیاد مینهو رو فهمید ، یقه اش رو ول کرد و پسر کمی تلو تلو خورد اما به زمین نیفتاد. 

_ من شرط دارم برای طلاق … 

_میشنویم شرطت رو 

اینبارهیون به حرف اومد .

_ متوجه نمیشم …چان چرا باید دوستت توی مهمترین مسئله زندگیمون دخالت کنه ؟! تا وقتی ایشون اینجا باشن من حرفی نمی‌زنم و چیزی امضا نمیکنم و این یعنی…

چان که صبرش سر اومده بود با لحن تندی گفت: 

_یعنی؟ 

_طلاق بی طلاق همسرم…

 Force Marriage  ازدواج اجباری          Donde viven las historias. Descúbrelo ahora