[سئول، پنجشنبه 15اکتبر 2017]

-هی، پسر قرار نیست این اجرا رو سرسری بگیریم! می‌شه بفهمم چی باعث شده تا خرخره مست کنی! در حدی که رو پا بند نباشی؟! وای لعنتی امشب اجرا داری! زود باش‌ باید یه دوش آب سرد بگیری... می‌رم برات سوپ‌خماری بخرم، اینجوری شاید تا‌ شب بتونیم یه چهره‌ی در خور ازت نشونشون بدیم! وای لعنت بهت قیافه‌ت رو نگاه کن‌!

جی‌نا تمام‌این حرف‌ها رو زد و با کلافگی به سمت حموم پا‌تند کرد دوش آب سرد رو باز گذاشت و در حالی که وان حموم رو پر می‌کرد یونگی که مثل مجسمه به یه گوشه خیره بود رو به بدبختی به سمت حموم کشید، دوش متحرک رو تو دستش گرفت و با بی رحمی تمام، روی بدن پسر گرفت... پلک‌هاش رو روی هم‌ فشرد و دستش رو جلوی دوش گرفت تا آب کمتری به صورتش بخوره، کی گفته بود دلش می‌خواد از مستی در بیاد؟! این تنها حالتی بود که می‌تونست برای چند ساعت بیخیال هرچیزی بشه و فقط تو حال خودش باشه!

پاهاش رو تو شکمش جمع کرد و سرش رو روی زانو ‌هاش گذاشت، جی‌نا کلافه سری تکون داد و در حالی که موبایلش رو بیرون می‌کشید شماره‌ی دستیارش رو گرفت و گفت:
- الو...میشه لطفا یه سوپ خماری بگیری و بیای اینجا؟ آره دقیقا...نمی‌خوام تنهاش بذارم... اوهوم خونه‌ی من!

آب رو بست و به یونگی که طبق معمول شونه‌های لرزونش خبر از گریه کردنش می‌دادند خیره شد... جیمین با این پسر چیکار کرده بود؟!

کلافه کنار وان نشست و دستش رو مردد سمت موهای یونگی برد و به آرومی نوازششون کرد و با لحن مهربون تری گفت:
- یونگیا! با گریه هیچی درست نمی‌شه! بیا فقط به امشب امیدوار باشیم...
یونگی با کلافگی سرش رو بلند کرد و به جی‌نایی که اتو کشیده و آراسته و مرتب کنارش نشسته بود نگاه کرد و با بیچارگی لب زد:
- اگه... اگه تایید نشم چی؟!
جی‌نا لبخند کمرنگی زد و گفت:
- بیا امیدوار باشیم!

یونگی سرش رو به لبه‌ی وان تکیه داد و گفت:
- نکنه... نکنه...
جی‌نا تو حرفش پرید و گفت:
- یااااااا یونگیا! این همه ناامید بودن رو از کجا آوردی؟!

سیگاری از جعبه‌ی سیگارهاش بیرون کشید و بین لب‌هاش گذاشت و روشنش کرد، پک اول رو زد و به سمت یونگی گرفتش و گفت:
- این آرومت می‌کنه... بکش، دوش بگیر بیا بیرون یه سوپ خماری بخور و یه کم بخواب بیدارت می‌کنم شربت می‌خوری و بعد هم میریم برای گریم، باید زودتر بریم سراغ گریمت وگرنه این دوتا سیاه‌چاله‌ی زیر چشمات با بیل هم پر نمیشه!

یونگی نگاه بیچاره ای به جی‌نایی که مشغول بستن در حموم بود انداخت و سر تکون داد، لباسهاش رو از تنش درآورد و به سختی زیر آب ایستاد، مستی تا حدودی از سرش پریده بود و حالا خودش بود و افکار بهم ریخته‌ش و جای بزرگ خالی جیمینی که نزدیک به دو سال می‌شد که نبود... دستش رو کلافه به کاشی‌های سرد حموم تکیه داد و دست دیگه‌ش رو بین موهاش فرو برد و سرش رو کلافه پایین انداخت، امشب باید بهترین اجرای عمرش رو می‌کرد تا بتونه مجوز کنسرت بگیره و اونوقت... شاید امیدوار باشه که جیمین رو می‌بینه!

bettercup flowerWhere stories live. Discover now