Part 1

9 1 0
                                    

- هی سهون نگام کن
+ چان دو دقیقه خفه شو بذار با تمرکز این سیم لعنتیو تنظیم کنم
کلافه گیتارو کنار گذاشتم و رومو به سمتش برگردوندم و گس وات، مانع تنظیم سیم شد تا نشون بده تونسته یه سکه مسخره رو روی لبه نگه داره
- ببین وقتی بریم امریکا انقدر تایم داری با گیتارت ور بری که خودتم خسته شی، الان که هنوز کره ایم خب بیا وقتمونو واسه چیزای دیگه بذاریم
+ مثل؟
با ذوق اومد کنارم نشست
- مثل رفتن به کلاب امریکاییا
+ باز شروع شد
دستمو کشید و بلندم کرد
- اگه نیای باید بری پدر مذهبی بشی و توی کلیسا برای من دعا کنی، چطوره؟ البته نمیخوام بگم قبلش باید چیکار کنی
تا اومدم بزنم تو سرش یه چشمک زد و بلند شد و سریع رفت توی حموم
- اگه دوس داری دعوا کنیم قبلش باید برای حموم دو نفره اماده شی
لگدی به در زدم و از اتاق رفتم بیرون.

بعد از دو ساعت بالاخره از خونه رفتیم بیرون، همه چیز توی کشور عجیب بود. هر خیابونی که ازش رد میشدیم پر از سربازا و مردای امریکایی بود که هیچ قانون و اخلاقی برای خودشون نداشتن. پدرم میگفت زمانی که امریکاییا به کره نیومده بودن دوستای زیادی توی پیونگ یانگ داشته، ولی واقعیت اینه که شوروی نصف کره و امریکا نصف دیگه ی اونو تصاحب کرده.
خیلی عجیبه که ما توی بخش جنوبی کره مثل امریکاییا زندگی میکنیم و مردم توی شمال کره تبدیل به کمونیستایی شدن که افکارشون فرقی با جمهوری شوروی نداره!
- سهون سهوننن سهونننننن
+ زهرمار کر که نیستم چته
- من ده دقیقست دارم صدات میزنم بعد میگی کر نیستی؟
+ داشتم با خودم حرف میزدم خب بگو
اشاره کرد به تابلوی ورودی کلاب
- میای داخل یا میخوای عضو کلیسا بشی پدر؟
همراهش رفتم داخل کلاب، دیدن دخترای کره ای کنار مردای امریکایی ذهنمو بهم میریخت، نمیدونم این سرنوشته یا کارمای خطاهای خود ماس! دنبال چان که مثل احمقا با ذوق سر تکون میداد میرفتم و به اطراف خیره بودم
- اوه لطفا ودکا مارتینی، تکونش بدید و همش نزنید
برگشت یه نگاه با لبخند بهم کرد
- برای دوستم هم یه جین و تونیک بدید زیاد عادت به چیزای مردونه نداره
با لگدی که به ساق پاش زدم داد زد و من بی توجه به سمت مبل های وسط سالن رفتم
اومد خودشو انداخت روی مبل
- هفته دیگه قراره بریم امریکا ولی هنوز مدرک دبیرستانمونو ندادن
+ گفتن اول هفته میتونیم بگیریمش
- اره ولی اگه دیر کنن بورسیه میپره
+ نگران نباش میرسه
دستاشو به هم زد
- خب پس بعد از خوردن نوشیدنی و رقص میریم وسایلمونو جمع میکنیم

بالاخره شد ۲۵ ژوئن و روز پرواز ما به نیویورک برای پذیرش دانشگاه هنر، چانیول انقدر وسیله با خودش اورده که امیدوارم از فرودگاه پرتمون نکنن بیرون
- به نظرت وقتش نیست یه دستی برسونی چهارتا کیف و کیسه برداری؟
+ میخوای یه خانواده ۴ نفره از مرز رد کنی که این همه وسیله اوردی؟
کیف سبز رنگ بزرگی رو نشونم داد
- ببین مامانم اینو گذاشته توی هواپیما بخوریم، کیک و شیرینی و این چیزاست، اون کوله هم یه پتو برای داخل هواپیماست اگر سرد بود، بقیشم لازمه و مهم نیست
+ باشه اصلا هرچی میخوای بیار فقط سریع باش الان دیرمون میشه
- خب کمک کن شاید..
صدای بلندگوی فرودگاه بلند شد...

شهاب سنگ | MeteoriteWhere stories live. Discover now