-مطمئنی میخوای بدونی دلیل اصلیم چیه؟؟تهیونگ قرار نبود انقدر زود دلیلشو بگه، حداقل نه الان
همینطور که زیر گوش جونگکوک زمزمه میکرد دوتا دستاش رو روی میز کنار دستای جونگکوک گذاشت
+اره
-چون.. بی عرضه ای
گفتو از کنار گوشش اومد کنار و روی صندلی نشست
+خیلی بیشعوری،میدونستی؟
جونگکوک همونطور که میخندید گفت و از جاش پاشد
¢جئون فاکینگ جونگکووووووووووک
+عجب شانسی، تا خواستم بیام اذیتت کنم عکسبردار صدام زد، فکر کنم ایندفعه واقعا جنازمو میزاره کف دستت
جونگکوک گفت و بدون اینکه منتظر جواب تهیونگ باشه اتاق رو ترک کرد
-بامزه
زیر لب گفت و دوباره مشغول انجام کاراش شد
_____________________
𝗬𝗢𝗢𝗡𝗚𝗜 𝗣𝗢𝗩 :
=خیلی خوشحالم که امروز نمیرم فیلمبرداری.. توی کونم عروسیه
~توی عروسیت من دعوتم؟؟
جیمین چند ثانیه ای طول کشید تا بفهمه قضیه چیه و دوهزاریش بیفته ولی بعد از فهمیدن موضوع با دستای کوچولوش به سینه بونگی ضربه میزد
=مسخره دلقکو نگاه کنننن
با عصبانیت گفت و درحالی که دراز کشیده بود، نشست و به ضربه زدنش ادامه داد تا وقتی که خسته شه.
~گشنت نیست بیب؟
=چرا اتفاقا، گشنمه اونم خیلیییی زیاد
~نظرت به غذای شبانه چیه؟؟
و باز هم جیمین بخاطر عقل نداشتش موضوع رو نفهمید ولی بعد از چندثانیه که موضوع رو فهمید..
=پدرسگ مگه من مسخره باباتم اینجور شوخی هایی میکنییی
و دوباره دستای کوچولوش رو مشت کرد و با بیشترین توانش بهش ضربه زد
~باشه باشه حالا نکش منو، چی میخوای بگم برات بیارن؟
یونگی سعی کرد جیمین رو اروم کنه چون مشتاش ممکن بود درد بگیرن انقدر داره میزنه.. بهرحال یونگی که دردش نمیگرفت.. حتی اگر هم دردش میگرفت عادت دانش، ناسلامتی پلیس بود !
=شیر توت فرنگی میخوام
~حتما بیب
یونگی گفت و به سمت اشپزخونه رفت تا درست کنه.. قرار نبود بخاطر یدونه شیرتوت فرنگی زنگ بزن تا براش اماده کنن که، برای همین تصمیم گرفت خودش درست کنه تا جیمین هم اگر شده خوشحال بشه که براش وقت گذاشت.
YOU ARE READING
More Than Friends | Vkook
Fanfictionکیم تهیونگ مدیر بزرگ ترین شرکت مدلینگ کره ی جنوبی که دایره ی دوستای صمیمیش توی جونگکوک و فلیکس خلاصه میشه. جونگکوک وقتی 17 سالش بوده، برای ادامه تحصیل به امریکا میره و ده سال از عمرشو اونجا میگذرونه که بعد از ده سال بنا به دلایلی مثل انتقال یافتن ب...