جونگکوک، نفس تیزی از درد شونهاش کشید، سطل به شونهی مصدومش برخورد کرده بود و جیمین فوراً خودش رو پشت یونی پنهان کرد، اون که اصلا دخالتی نداشت، داشت؟
تهیونگ، بهاطراف نگاه کرد و با ندیدن جیمین، مظلوم دو دستش رو بالا برد به حالت تسلیم و گفت:
- بیگناهم!
جونگکوک سری تکون داد و با گرفتن لباس اون موجود کوچک از روی زمین بلندش کرد، مستقیم جلوی چشمهاش گرفتش و با لبخند خبیثی گفت:
+ پس کی مقصره؟
- جیمی!
جونگکوک هومی کشید و چرخید، آبی و یونگی گوشی به دست با لبخند درحال توئیتزدن بودن و جیمین تا حد امکان پشت یونگی پنهان شده بود.
+ جیمین!
پسر بزرگتر لعنتی به بندانگشتی دهنلق فرستاد و سرش رو کمی از پشت یونگی بیرون آورد، لبخند پهنی زد و گفت:
- دروغ میگه، همش زیر سر خود مارموز سلیطشه!بندانگشتی اخم ریزی کرد، بین انگشتهای جونگکوک تکون تکون خورد و با عصبانیت و کلهای که رنگش قرمز شده بود، داد زد:
- من مار نیستم، تازه ترکیب مار و موز هم وجود نداره!
جونگکوک واقعا با عضلات صورتش درحال جنگیدن بود تا مبادا بخنده، اما آبی مثل اسبآبی روی چمنها دراز شده و بلند بلند قهقهه میزد.
YOU ARE READING
𝐖𝐢𝐧𝐬𝐨𝐦𝐞
Fanfiction" همهچیز از اونجایی شروع شد که جونگکوک برای استراحت به کلبهی جنگلی مادربزرگش رفت و اونجا یه موجود کیوت و کوچولو رو پیدا کرد، چی میشه اگر اون کوچولو با سماجت بخواد کنار جونگکوک زندگی کنه؟" کاپل: کوکوی ⬼ ژانر: فایری، رمنس، اسمات، فلاف، اسپورت، فا...