are you my angel ?

6

بدون لباس وارد اتاق شد و کنار جسم بخواب رفته نشست .

سیگاری را از توی جیب پالتوی مشکی رنگش بیرون کشید و میان لبهایش قرار داد . آنرا به آتش کشید و به دود هایی که از آن نشأت میگرفتند خیره شد .

دستش را روی موهای سفید او کشید و چشمانش را برای لحظه ای بست .

_ چطور تونستم با فکرت خودمو ارضا کنم ؟ من یه منحرفم ؟
.

.

.

مسکو / ساعت 7 صبح

با حس سنگینی روی دستش از خواب بیدار شد .
به جسمی که روی بازویش به آرامی به خواب رفته بود خیره شد . آن پسرک مو سفید  غرق در خواب بود .زیبایی خیره کننده ای داشت .آن موهای سفید بهم ریخته که هر دستی دوست داشت بدور آن همانند پیچک بپیچند .

_ موهات خیلی نرمن !

آرام خندید و نجوا کرد اما  ناگهان با به یاد آوردن شب گذشته    با احساس عذاب وجدان شدیدی  از جایش برخواست و به دنبال چیزی برای پوشاندن بدن عریانش گشت .

« لعنت به من ! »

با اینکه ساعت ها خودش را سر زنش کرده بود اما باز هم عذاب وجدان وجودش را فرا گرفته بود و ترس از اینکه اگر آرس رفتار هایش را بیاد بیاورد چه میشود باعث میشد همانند بیدی در باد بلرزد .

پس از پوشیدن لباس هایش از دور  به آرس که هنوز غرق در خواب بود خیره شد .
لب هایی کبود و لباسی که که دکمه هایش آنچنان باز بودند که سینه های تخت آرس را به راحتی به نمایش می‌گذاشتند .

دانیل دستی درون موهای پیچ دار خود کشید و نفسش را با حرص بیرون داد .

چه کرده بود؟

از اتاق بیرون رفت  و درا آرام پشت سرش بست تا صدایی مزاحم آرس نشود .

آرس چشمانش را گشود اولین تصاویر جلوی چشمانش تار بود اما پس از چند ثانیه با وضوحی کامل نمایان شد .

سردرد ناشی از زیاده روی در نوشیدن سرش را آزار میداد .

نگاهی به اطراف انداخت . اتاقی بهم ریخته ولی تقریباً بزرگ بود .

مبل های راحتی و میز کامپیوتر نشان دهنده  جایی برای  علاقه مندان به بازی های کامپیوتری بود .
کاغذ دیواری های سیاه با خط های نازک بنفش نمایی خاص ساخته بودند .در سمت راست هم پنجره ای بزرگ بود که با پرده ای مشکی رنگ پوشانده شده بود.سلیقه فرد در انتخاب دکوراسیون حرف نداشت و مورد پست آرس بود .از جایش برخاست و به حالت نشسته در آمد . لباس هایش را برانداز کرد .

چرا دکمه هایش اینگونه اند ؟ اینجا کجاست ؟ و چه بلایی به سرش آمده ؟

خوشبختانه یا بدبختانه او هیچوقت چیزی از زمان مستی اش به یاد نمی آورد .