Part 6

4 1 0
                                    

چند روز بعد

صبح ساعت 06:30

جیمین : صبح بخیر

یوری : صبح بخیر عزیزم

کانگ دا : بَه سلام به پسر عزیزم

جیمین : سلام 😊

...

جیمین : خدانگهدار مامان

یوری : خدانگهدار عزیزم

...

کانگ دا : خب پسرم بگو ببینم همه چیز خوبه، مدرسه..دوستات

جیمین : آره پدر همه چیز خیلی خوبه

کانگ دا : خب بگو ببینم هنوز خبری نیست

جیمین : نه پدر چه خبری

کانگ دا : خودت میدونی منظورم چیه

جیمین : نه پدر هیچ خبری نیست

کانگ دا : باشه اگه تو میگی حتما نیست

...

جیمین : فعلا خدانگهدار پدر جون

کانگ دا : خدانگهدار مراقب خودت باش

جیمین : شما هم همینطور

...

جونگ کوک : سلام بیا اینجا ببینم

جیمین : سلام خوبی

جونگ کوک : خوب بودم شما رو دیدم بهترم شدم

جیمین : خودتو لوس نکن

جونگ کوک : عه دلت میاد

جیمین : باشه بابا

جونگ کوک : بوی بهشت میدی

جیمین : دیوونه ی من ☺

جونگ کوک : دلم خیلی برات تنگ شده بود

جیمین : ما که دیروزم مدرسه بودیم

جونگ کوک : من 1 ساعت تو رو نبینم دلم برات تنگ میشه

جیمین : منم دلم برات تنگ شده بود

جونگ کوک : خب حالا میزاری ببوسمت

جیمین : دلم تنگ شده، برای این بود

جونگ کوک : هرجور دوست داری فکر کن...حالا ببوسم یا نه

جیمین : ببوس

....

جونگ کوک : خیلی خوشمزه بود

جیمین : چرا سیر نمیشی نفسم بند اومد

جونگ کوک : آخه مگه آدم میتونه از لبای تو سیر بشه، لبات شیرین ترین چیز ممکنه

جیمین : واقعا

جونگ کوک : آره واقعا

جیمین : خب باشه آقا حالا بریم سر کلاسمون تا دیر نشده

جونگ کوک : یعنی قشنگ تر زدی به جمله‌ی عاشقانم

جیمین : خب دلم نمیخواد استاد دعوامون کنه

Meeting For The First TimeWhere stories live. Discover now