Part 8

3 1 0
                                    

روز بعد

جونگ کوک داشت به سمت کلاس خودش میرفت که با یه دست تو کلاسی که اون زنگ خالی بود پرت شد...با تصور این که جیمینه برگشت که ببینتش اما با دختری که تازه به مدرسشون اومده بود مواجه شد

جونگ کوک : معلوم هست چیکار میکنی، من کلاس دارم..باید برم

¢ : نظرت چیه اول یه حالی بهم بدی بعد بری

جونگ کوک : چی میگی

داشت نگاش میکرد که دختر به سمتش رفت و تا خواست کراواتش رو باز کنه توجهش به صدایی که از سمت در اومد جلب شد

جیمین : جونگ کوک

جونگ کوک : بیب باور کن اونطوری که فکر میکنی نیست

جیمین : من چه فکری میکنم

جونگ کوک : بزار الان بهت توضیح میدم

جیمین : من نیازی به توضیح ندارم هرچی لازم بود رو دیدم

جونگ کوک : جیمین یه لحظه وایسا

جیمین : وایسم که چی بشه

جونگ کوک : یه دقیقه صبر کن به حرف هام گوش کن اگه قانع نشدی هر چی تو بگی خوبه؟!

جیمین : باشه زود بگو میشنوم

جونگ کوک : باور کن من داشتم میومدم سمت کلاس که این دختره خودش منو پرت کرد تو کلاس که بعدشم تو رسیدی، بعدم تو که میدونی من اصلا از دخترا خوشم نمیاد

جیمین : الان واقعا انتظار داری من اینو باور کنم

جونگ کوک : فکر میکردم بیشتر از این حرفا بهم اعتماد داری

جیمین : معلومه که بهت اعتماد دارم دیوونه

جونگ کوک : پس چی

جیمین : باشه بابا باور کردم بیا بریم سر کلاس

¢ : مطمعنی حالا نمیخوای یه شب رو باهام بگذرونی

جونگ کوک : ببند دهنتو...من هیچ علاقه ای به دخترا ندارم و محض اطلاعت این آقا دوست پسرمه پس دفعه آخرت باشه که من نزدیک میشی

¢ : هوم خواهیم دید

جونگ کوک : من حرفمو یه بار تکرار میکنم...بریم عزیزم

جیمین : بریم

....

جونگ کوک : دختریه پرو

جیمین : حالا خودتو عصبانی نکن بهتره از دل من در بیاری

جونگ کوک : بیبی من که بهت توضیح دادم

جیمین : آره ولی این دلیل نمیشه که من ناراحت نباشم

جونگ کوک : باشه هرکاری تو بخوای انجام میدم

جیمین : الان با یه بوس راضی میشم

جونگ کوک : من که از خدامه

Meeting For The First TimeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora