مقدمه⁰

168 23 0
                                    

مامانم میگفت خودکشی کردن کار آدم های ضعیفه. کسایی که نمیتونن با واقعیت رو به رو شن. کسایی که اونقدر ضعیف و حقیرن که نمی‌خوان تلاشی برای خودشون بکنن... برای زندگیشون، برای دیگران.

ولی اینطور نبود. اتفاقا خیلی شجاعت میخواست که بخوای زندگی خودت رو، از خودت بگیری. این داستان، داستان غمگینی نیست، حتی داستان خوشایندی هم نمیتونه باشه. بوی درد میده، عشق و سرافکندگی ولی در عین حال خود زندگیه. پر از فراز و نشیب و اتفاق هایی که حتی تصورش رو نمیتونی بکنی‌...


سلام😶
راستش به خودم اومدم و دیدم نمیتونم با تخیلاتم کنار بیام. این افکار هر روز توی ذهنم میچرخید و میچرخید، تا جایی که دیدم شدن کل زندگیم. بنابراین گفتم بد نیست باهاتون به اشتراک بذارم.

این‌کار یه داستان جی ال(girlxgirl) ایرانیه، تمام مکان ها، خیابون ها و هر چیز دیگه ای که توی این داستان دیدید تطابق زیادی با واقعیت داره و اینکه از زبان اول شخص هم هست چون اینطوری فضای داستان گرم و ملموس تره.

نمیدونم تا چه حد از قلم من قراره خوشتون بیاد و باهاش ارتباط بگیرید، ولی من نویسنده تازه کاری نیستم و تا جای ممکن سعی میکنم که روز به روز قلمم رو پیشرفت بدم. بنابراین امیدوارم که از این کار خوشتون بیاد!

نیازی به یادآوری نیست که ووت و کامنت کوچیکترین کاریه که میتونید در حق یه نویسنده کنید🩷

Stay(GL Fiction)Where stories live. Discover now