"بکهیون تو نمیای برای تمرین؟"
"نه"
جوابش به جونمیون یه نهی آمادهست چون چند دقیقهی پیش از چانیولی که با سیگار بین لباش توی آشپزخونه ایستاده و هرازگاهی از بطری ویسکی توی دستش میخوره یه پیام دریافت کرده؛ پیامی که توش نوشته هر جور شده خونه میمونه و حق نداره باهاشون بره.
مکالمهی جونمیون و کیونگسو کمکم پشت در بسته محو میشه و وقتی بکهیون سرش و بالا میاره تا به چانیول نگاه کنه شوکه میشه. مرد بزرگتر بدون اینکه حتی پلک بزنه به طرز عجیبی بهش خیرهست و دود سیگارش و بیرون میفرسته.
ضربان قلبش بالا میره چون میدونه تنها شدنش با چانیول مثل اینه که توی جهنم به ملاقات شیطان بره.
دستاش و بین پاهاش جمع میکنه و نگاهش و محو یه لکه بدشکل روی موکت نگه میداره. یه لکهی بدشکل مثل خودش توی زندگی خودش. وقتی پاش و روی اون لکهی مشکی میذاره و با وسواس زیاد سعی میکنه از بین ببرتش یادش رفته اونجاست تا فانتزیهای سکسی یه نفر دیگه رو برآورده کنه.
"برام لخت شو"
حرکت پاش و متوقف میکنه و به کندی نگاهش و ازون لکهی جوهر که حالا فقط بزرگتر و زشتتر شده میگیره.
بلند میشه و وقتی داره تیشرتش و از تنش در میاره انقدر آرومه که اگه بکهیون روزای اول ببینتش نمیشناستش.
شلوار و لباس زیرش و هم یه گوشه میذاره و با اشارهی دست چانیول جلو میره.
"سرت و بگیر بالا"
سرش و بالا میاره ولی نگاهش و روی یقهی مرد روبروش نگه میداره. فاصلهی کمشون به نفساش سرعت میده و وقتی چانیول صداش و بالا میبره تا بگه "نگام کن" قبل ازینکه اراده کنه نگاهش کرده تا ببینه چه خبر شده.
"چقدر خوب میشد اگه میتونستی هر روز همینطوری برهنه توی خونه برام بچرخی، نه؟"
حرفای چانیول یسری هوس لعنتی نشاتگرفته از شهوت کوفتیشه ولی مغز بکهیون قدرت تحلیلش و نداره برای همینه که دلش پیچ میخوره و ضربان قلبش توی بدنش اکو میشه.
دست چانیول تا روی شونهش بالا میره و بعد بکهیون شوکه توی جاش تکون میخوره. یه مایع سرد از کنار گردنش سر میخوره و پایین میریزه. رد ویسکی سرخ روی سینههاش نشسته و آلت نیمهتحریکش و خیس کرده.
لبای چانیول مستقیم روی نیپل سفتشدهش میشینه و وقتی همهی اون صورتی کوچیک و توی دهنش میکشه و با ولع شروع به خوردن میکنه بکهیون دستاش و به لبهی کانتر تکیه میده و با دهن باز نفس میکشه.
یکی از دستای لعنتی چانیول آروم پایین میره و از بین پاهای بازش میگذره. آلتش و کوتاه بین دستش میگیره و سوراخش و براش میماله و گاهی بند انگشتش و که از پریکام خود بکهیون خیسه رو واردش میکنه و نفسش و بند میاره. بعد از چند دقیقه که باعث میشه بکهیون کاملا بیتاب و آشفته باشه لبای چانیول بالاخره دست از سر سینهش برمیداره و پایین پاهاش زانو میزنه.

VOCÊ ESTÁ LENDO
ᥫ᭡Teammate
Fanfic[تمام شده] "یه داستان متفاوت دیگه از همگروهیهایی که عاشق هم میشن" ᴍᴜʟᴛɪꜱʜᴏᴛ ➻ᴡʀɪᴛᴇʀ | ᴄʀᴜᴇʟʟᴀ ➻ɢᴇɴʀᴇ| ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ, ꜱᴍᴜᴛ, ʀᴇᴀʟ ʟɪꜰᴇ ➻ᴄᴏᴜᴘʟᴇ | ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ