part 10

142 33 3
                                    

نگهبان با دیدن ماشین جونگ‌کوک در رو باز کرد و اجازه ورود داد. تمام مدت در طول راه هر دو ساکت بودن و چیزی نمی‌گفتن در اصل چیزی هم برای گفتن نداشتن.

ذهن جیمین شدیدا درگیر رفتارهای عجیب جونگ‌کوک بود اون آلفا برعکس روزهای قبل خیلی بهتر باهاش رفتار می‌کرد و حتی بهش کمک کرده بود؛ چه زمانی که زخمش سر باز کرده بود. چه وقتی که توی شرکت پاپاش بهش زنگ زد. جیمین اينقدر غرق فکر بود که متوجه رسیدنشون نشد و وقتی در ماشین باز شد تازه فهمید که رسیدن.

همون لحظه با تعجب به جونگ‌کوکی که در ماشین رو براش باز کرده بود دستش رو به سمتش دراز کرده بود نگاه کرد. چرا امروز اینقدر آلفا سوپرایزش می‌کرد؟

+دستمو بگیر و پیاده شو دیگه منتظر کارت دعوتی بارون کوچولو؟

جیمین چشمی چرخوند با پشت دست به دست جونگ‌کوک کوبید با هر سختی بود از ماشین پیاده شد و روی پاش ایستاد. جونگ‌کوک سری به تاسف برای پسر تکون داد و جلوتر راه افتاد.

وقتی وارد عمارت شدن خدمتکار بهشون اطلاع داد که خانواده‌هاشون توی باغ عمارت دور هم نشستن پس دو پسر به طرف باغ راه افتادن. جیمین به خاطر درد پاش آروم قدم‌ برمی‌داشت به همین خاطر از جونگ‌کوک عقب افتاده بود.

خودش نمی‌دونست چرا اما مدام داشت به هیکل آلفای روبه‌روش چشم غره می‌رفت وقتی به باغ رسیدن همه با دیدنشون لبخند زدن به غیر از خانم جئون، جیمین تو چشم اون زن اصلا آدم خوبی به نظر نمی‌رسید و خانم جئون نمی‌تونست حس خوبی بهش داشته باشه فقط امیدوار بود هرچه زودتر بتونه کارهای ازدواج جونگ‌کوک رو جلو بندازه تا پسرش رو از شر اون امگا نجات بده.

آپای جیمین با دیدن پسرش لبخندی زد و دستش رو به طرف امگا دراز کرد. جیمین لبخندی روی لبش نشست و دست مرد رو گرفت و کنارش نشست آقای پارک بوسه‌ای روی موهای پسر زد و گفت:

_کار چطور بود عزیزم؟ امیدوارم جونگ‌کوک شی  روز اول زیاد بهت سخت نگرفته باشه!

جونگ‌کوک خنده زورکی زد و پا روی پا انداخت و گفت:
+راستش ما خیلی برنامه‌‌ها برای امروز داشتیم خیلی کارا قرار بود انجام بدیم اما به خاطر ناهار امروز همش بهم ریخت.

آلفا پارک ابرویی بالا انداخت و گفت:

_واقعا؟ جیمین پسرم پس چرا واینستادی سرکارت؟ من فکر کردم جونگ‌کوک شی مشکلی نداره اما انگار یه جورایی از زیر کار در رفتی!

جیمین زبونش رو از حرص توی لپش فرو برد و گفت:

_راستش چون امروز روز اول بود گفتم شاید اشکالی نداشته باشه که زودتر از وقت اصلی کار رو تعطیل کنم. آخه جونگ‌کوک شی هم ناراضی به نظر نمی‌رسید از اینکه من بیام!؟

 grumpy alphaWhere stories live. Discover now