کولهپشتیاش را روی شانهاش جابهجا کرد و با قدمهای کوچکش به سمت کلاس رفت. بالاخره بعد از ده روز به مدرسه بازگشته بود. دلش برای چنگ و شنگ تنگ شده بود، میخواست هر چه زودتر آنها را ببیند و در مورد سفرشان به آنها بگوید.با صدای گریهای ملایم نگاهش به انتهای راهرو کشیده شد. عدهای دختربچه دور فردی حلقه زده بودند.
فای: دارین چیکار میکنین؟!
با صدای فای، دختربچهها فرار کردند. آرام و با احتیاط به سمت جسم مچاله شده روی زمین رفت. کنجکاوانه گردن میکشید تا چهره دختربچه را که میان زانوهایش پنهان شده بود، ببیند اما چیزی پیدا نبود. کنار دختر زانو زد و آرام صدایش زد.
فای: هی اونها رفتن!
دختر در جایش تکان خورد و آرام صورتش را بالا آورد. آن چشمان درشت مشکی رنگ که حالا اشک در آن جمع شده بود، بینی قرمز و لپهای قرمزتر و لبهایی که با هر هقهق دختر میلرزید، زیادی آشنا بود.
فای: آی؟!
لبهای آی شروع به لرزیدن کرد، اشکهایش روی گونههایش سرازیر شدند. نام فای را با بغض صدا زد.
آی: فای.
پسر بچه را محکم در آغوش گرفت مانند شیای ارزشمند.
***
فنجان قهوه را از روی میز برداشت. قبل از اینکه به آن لب بزند، عطرش را بویید.
وین: به نظرم برای این بخشها سرمایهگذاری زیادی کردیم.
جان فنجان قهوهاش را روی میز گذاشت و به گزارشی که وین برایش ایمیل کرده بود، نگاهی انداخت.
جان: و با اون سرمایه اضافی چیکار کنیم؟
وین: روی بخش بازاریابی کار کنیم.
مرد کمی خودش را روی مبل جلو کشید و به جان که متفکرانه به لپتاپش زل زده بود، نگاه کرد و ادامه داد.
وین: شرکت ما در حال حاضر از بهترین اجناس برای دوخت بهترین پوشاک استفاده میکنه اما قسمت بازاریابیش به نسبت بقیه بخشها عملکرد ضعیفتری داره. تو این مدت کوتاهی که اینجا بودم مدارک و سوابق مدیرها رو بررسی کردم و باید بگم انتخابهای درستی داشتی اما انتخاب مدیرهای توانا به معنی پیشرفت نیست، ما به کارمندهای تواناتری احتیاج داریم. شاید ملکه یه کلونی رو به وجود بیاره اما این مورچههای کارگرن که اون رو سرپا نگه میدارن.
جان لبخندی زد و نگاه تحسین آمیزش را روی صورت وین چرخاند.
جان: بزرگ شدی!
وین پوزخندی زد و با انگشت اشکال نامفهمومی روی لبهی فنجان قهوهاش کشید.
وین: گاهی شرایط اینجوری ایجاب میکنه!
YOU ARE READING
Babysitter
Fanfictionفای یه پسر بچه سرتق و بازیگوشه که همه پرستارهاش رو فراری میده. جان که از این وضعیت به ستوه اومده از خواهرش کمک میخواد. به پیشنهاد دلربا یه پرستار مرد برای مراقبت و نگهداری از فای استخدام میشه. اما فای میتونه با پرستار جدیدش، ییبو، کنار بیاد؟ نام:...